
نجات زمین P46

سلام حرفی نیست برین ادامه ممنون
راه افتادن تا جنگل پیدا کنن بعد از چند ساعت به یک جنگل رسیدن و رفتن داخل از پشت یه بوته صدایی اومد آماده شدن از پشت بوته بیرون اومد بن بود.
ماریوس:چی!اینجا چکار می کنی؟!
بن:این رو من باید بپرسم چرا برگشتیم به این جنگل؟
ماریوس:دنبال یه جنگل بودیم ماجراش طولانیه.
بن:من از اون هیولا سطح A فرار می خواستم بکنم از اونجایی که اونا اگر قلمرو خودشون رو ترک کنن به اونجا بر نمی گردن اومدم اینجا.
ماریوس:اما بازم هیولا های اینجا خطرناک هستن.
بن:نه اونا هم از ترس اون هیولا فرار کردن.
ماریوس:فعلا باید بریم وسط جنگل می خوام همه انرژی رو جذب کنم.
بن:چرا؟
ماریوس:خیلی وقته که نبودی خیلی طولانی بیا داخل راه برات میگم.
رفتن تا مرکز جنگل و اون شروع کرد انرژی کم کم داخل یک نقطه داشت جمع میشد تا اینکه خیلی شدید شد انرژی زیاد شده بود خیلی سخت نگهش داشته بود سرعت جذب خیلی سریعتر شد نمی تونست نگهش داره اون انرژی هر چیزی که اطرافش بود رو داشت جذب می کرد ماری،بن،توکا و نوئل نمی تونستن تحمل کنن داشتن جذب میشدن نوئل از بقیه نزدیکتر بود انرژی زمین زیر پای نوئل رو جذب کرد و زیر پاش خالی شد و افتاد و نوئل رو کشید سمت خودش داشت به انرژی می رسید خیلی ترسیده بود و جیغ می کشید ماریوس چون داشت انرژی رو جذب می کرد تنها کسی بود که جذب نمیشد وقتی دید نوئل داره جذب میشه جذب انرژی رو ول کرد همه انرژی با سرعت خیلی زیادی به اطراف پخش شد و هر چیزی که جذب کرده بود رو پرت کرد خیلی زیاد بودن چند تا درخت و کلی سنگ بزرگ و کوچیک انرژی همه رو رو به عقب پرت کرد.
ماریوس:همه حالشان خوبه؟
صدای جیغ توکا میومد سمت توکا رفتن پای راستش له شده بود و نوئل کنارش افتاده بود و همه بدنش خونی بود بدنش پر از ضخم شده بود ماریوس و بن خوب بودن فقط چند تا ضخم کوچیک برداشته بودن که به مرور خوب میشد و ماری هنوز اونجا نبود ماریوس خودش رو سرزنش می کرد و می گفت:تقصیر منه هیچ وقت به این چیزها فکر نمی کنم دوما هنوز حرفش رو کامل نکرده بود که من برگشتم و با خودم فکر می کردم که حرف مهمی نیست و گریه می کرد.
بن:ماری اینجاست یکی از دنده هاش شکسته خیلی سخت نفس می کشه.
توکا:نوئل دیگه نفس نمی کشه.
ممنون که این پارت رو خوندین😘😘