the taste of love •p2

𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 𝐀𝐧𝐚𝐥𝐲 · 1402/04/12 01:34 · خواندن 2 دقیقه

پارت جدید اضافه شد برید ادامه

... 

در رو باز کرد آلیا پشت در بود با تعجب لبخندی زدم و دعوتش کردم داخل 
آلیا با لحن آروم و خجالتی حرفش را شروع کرد
-ببخش مزاحمت شدم
مرینت لب زد و گفت
-نه این چه حرفیه منم خونه تنها بودم
-اومدم یکم بیشتر آشناشیم 
-حتما خب از کجا شروع کنیم 
•آلیا ویو• 
امریکا به دنیا اومدم و ۱۸سالمه آدرین، داداش بزرگترمه اون 20 سالشه چند سالی میشه پدر مادرمون از دست دادیم با داداشم تصمیم گرفتیم همه خاطرات بدمون رو رها کنیم و به جای دیگه نقل مکان کنیم واسه همین به اینجا اومدیم 
-امیدوارم زیاد پیچیده توضیح نداده باشم
-نه فهمیدم داستان من یکم پیچیدس
•مرینت ویو•
همینجا دنیا اومدم و ۳یا۴سالم بود که پدرمادرمو از دست دادم منم ۱۹سالمه و تک فرزندم وقتی پدر مادرمو از دست دادم عمم منو برد پیش خودش ۹ سالم که شد  عمم منو ول کرد کسی از خانوادم نمیخاستن که به من کمک کنن از ۹سالگی کار کردم و درس خوندم شبارو تو خیابون میخابیدم از گرسنه گی بعضی روزا غش میکردم و وقتی مدرسه میرفتم همه مسخرام میکردن ولی من کنار نمشیدم و به درسم ادامه میدادم و سخت کار میکردم داخل مغازه ها نظافت میکردم همینطور داخل خیابون بودم و دنبال کار میکشتم مغازه ای رو دیدم وارد شدم و درخاست کار دادم صاحب مغازه زن خوبی بود و به من اتاق داد و منو بزرگ کرد تا 14سالگی با پس اندازام تونستم خونه کرایه کنم یه مدت بعد بهم خبر دادن که صاحب مغازه اون خانم مرده خیلی ناراحت شدم ولی باز خودمو جمع کردم به کار طراحی علاقه پیدا کردم و با طرحی تونستم پول خوبی در بیارم و تا الان که یکی از معروف ترین طراح شدم همین
-داستان غم انگیزی داشتی و دختر قوی هستی
-ممنون. راستی چیزی میخوری 
آلیا نهی گفت و به سمت خانهٔ خودش رفت......