
❤عشق در یک نگاه ❤

سلام دوستان یکی از بچهها گفتن که توی سن ۲۴ استاد دانشگاه نشود و در ۲۶ سالگی چند تا شرکت ندارم و اسشون درست گفتن و از نظر ایشون بسیار ممنونم .
پارت ۳
ادرین: سوار ماشین شدم و رفتم .بعد از سروکله زدن با کارمندها رفتم خونه بعد خوردن شام رفتن روی تختم دراز کشیدم خسته بودم اما همش به او دختر فکر میکردم.
مرینت : از خواب بیدار تصمیم گرفتم دنبال یک دیگه پیدا کنم یعنی کار دوم .
لباسانمو پوشیدم و سوار ماشین شدم و به یکی از دوستام زنگ زدم و گفت که یک شرکت طراحی هست که کارمند جدید میخوان و کارمند قبلی اخراج شور به سمت شرکت حرکت کردم و رفتم اون خانمی که بنظرم منشی میومد گفتم من برای استخدام امدم و اون با و با اقایی که میگفت اقای اگراست من برای کار امودم و بعد منشی گفت برم به اتاق اون اقا در زدم و بعد از چند ثانیه صدای پسر جونی امد که گفت بفرمایید داخل .
ادرین : منشی گفت یک دختر امده برای کار منم گفتم که بیاد داخل بعد از چند دقیقه صدا در امدم امدم داخل و گفت من برای کار امدم انجا.
از تعجب به اون دختر نگاه کردم اون همون دختری بود که باهاش تصادف کردم خودم رو جمع و جور کردم گفتم که بشین روی صندلی مهمان ها بعد از دقیقه فهمید که او دختر اسمش مرینته و استخدام کرد و گفتم که از فردا کارش رو شروع کنه .
و بعد با خوشوحالی وارد خانه شدم و به مامان و بابا سلام کردم و بعد از شما با حال خوب خوابم برد .
مرینت :اون اقا گفت که فامیلش اگراست و گفت از فردا میتونم کارم رو شروع کنم ولی هنوز باور نمیشه که منو استخدام چون من اون رو باهاش تصادف کردم اون ازم معضرت خواهی کرد اما من کوتاه نیومیدم . ولی اون حتی یک زره هم درباره ی اون موضوع حرفی نزد . واقعا ادم خوبی به نظر مرسه امید وارم انطوری باشه رسیدم خونه لباسمو عوضی کردم و با خیال راحت خوابیدم .
فعلا دوستان 👋
بای ♥️♥️