نجات زمین P44

kastel kastel kastel · 1402/04/10 14:35 · خواندن 3 دقیقه

سلام به همگی امیدوارم که شاد و سلامت باشین.

لطفا پارت ها رو به ترتیب بخونید خیلی ممنون بریم ادامه مطلب

وقتی ساشا رو خاک کردن فیلیکس یه ساعقه بزرگ رو از آسمون تا قبر کشید تا جای قبر رو گم نکه.

فیلیکس:دوباره بر می گردم رفیق وقتی انتقامم رو گرفتم.

آروین:چطور می خوایم به مریخ برین؟

فیلیکس:هر ماه چند نفر با فضاپیما به زمین میان و بعد فضاپیما بر می گرده می تونم سوار یکی از اونا بشم.

آروین:اما اونا خیلی سریع میرن وقت نمی کنیم.

ماریوس:الکس بلده حک بکنه می تونه فضاپیما رو حک بکنه تا وارد اون بشین.

الکس:ساکت شو موبایلی که با خودم اوردم خیلی وقته شارژش تموم شده.

فیلیکس:مهم نیست من با ساعقه این جور چیزا شر و کار دارم می تونم گوشی رو شارژ کنم بهم بدش.

الکس گوشی رو از داخل جیبش در میاره و میده به فیلیکس.

بعد از چند ثانیه فیلیکس موبایل رو بهش میده و میگه:کامل شارژش کردم.

الکس:دمت گرم اما اگر فضاپیما اینجا فرود میاد چکار می کنی؟

فیلیکس:من خیلی وقته که داخل زمینم می دونم ماه به ماه فضاپیما کجا فرود میاد امروز تا چند ساعت دیگه ۵ کیلومتر اون طرفتر یک فضاپیما فرود میاد‌ باید سریع بریم.

اونا راه افتادن تا به جایی که می خواستن رسیدن و منتظر موندن بعد از یک ساعت فضاپیما ابر ها رو کنار زد و فرود اومد.

فیلیکس:سریع حکش کن.

الکس:همون موقع که از آسمون اومد خوش کردم.

فیلیکس:در های پشتی رو باز کن تا بریم داخل.

الکس:باشه ولی من نمیام پیش ماریوس می مونم.

فیلیکس:حق نداری داخل مریخ بهت نیاز دارم الکس در رو باز کرد فیلیکس رفت داخل کاپیتان ها هم پشت سرش رفتن اما ماریوس و بقیه می خواستن که وارد بئد ها بشن تا پدرشون رو پیدا کنن و با اونا نرفتن الکس مونده بود فیلیکس صداش کرد.

ماریوس:برو الکس خیلی زود دوباره همدیگه رو می بینیم فیلیکس به یه جور نیاز داره.

الکس:اما..

ماریوس:اما و اگر نیار برو داداش خداحافظ.

الکس:باشه خیلی زود می بینمت و وارد فضاپیما شد از دور بهشون دست تکون داد در بسته شد و اونا رفتن جلو وارد اتاقی که استفاده کننده های جدید بودن رفتن.

فیلیکس:ما قبلا به زمین فرستاده شدیم و الان می خوایم با این فضاپیما به مریخ برگردیم و انتقام بگیریم برای این کار به کمک همه شما نیاز داریم.

همه اونا خوشحال شدن هیچکدوم دوست نداشتن به زمین برن و با اون موافقت کردن.

فیلیگس:الکس یه نگاه بکن ببین خلبان این کجاست.

فیلیکس:فضاپیما دو طبقه داره داخل طبقه دوم بخش جلویی هستن.

فیلیکس:همتون همینجا باشید من میرم اونجا الکس تو هم با من بیا راه رو نشکنم بده.

از در رفتن بیرون و به سمت کابین خلبان رفتن در رو باز کردن چند نفر اونجا بودن با دیدن اونا ترسیدن.

فیلیکس:با شما کاری نداریم فقط به مریخ برگردین. 

خلبان:چشم حتما و فضاپیما رو روشن کرد و راه افتاد.

ماریوس:خیلی خب حالا که فیلیکس و بقیه نیستن چطور می اونم همه عنصر ها رو داشته باشم بدون اونا نمی تونم وارد بئد های دیگه بشم.

ماری:فعلا سعی کن قدرت هایی که میشه رو بگیره بعدا اونا رو هم میگیریم.

ماریوس:درسته اما الان دیگه گوی گیاه هم وجود نداره اینطوری رفتن به بئد های دیگه غیر ممکن میشه.

ماری:پس می خوای چکار بکنی؟

ماریوس:نمی تونی اون رو زنده بکنی؟

ماری:نه اون الان زیر خاکه تازه اگر هم میشد اون به ما حمله نی کرد یادت رفته اون دشمنه.

توکا:پس حالا می خوای چکار بکنی؟

ماریوس:نمی دونم فکر کنم دوما بتونه بهم کمک بکنه اما نمی ت ونم باهاش ارتباط بگیرم.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘