حسی به نام عشق
فصل دویوم قسمت دویوم
سلام اومدم با پارت دویوم. یوهاهاهاهاهاها
ساعت ۶صبح
مری
دیشب یکشنبه بود به زور خوابیدم امروز دوشنبست و اول هفته ۱ ساعت دیگه باید برم مدرسه وای خدا لعنتت کنه شانس هی هیچکس منه بدبختو درک نمیکنه دیشب تا نصف شب دزدیده بودنم بعد که تیر و تیر اندازی شد بعد هم تا ساعت ۴ صبح بیدار بودم و الان که ساعت شیشه و یعنی فقط ۲ ساعت کپیدم و یک ساعت دیگه باید برم دانشگاه وایییییییییی خدااااااااااااااااااااا چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا من مامانمو میخوامممممممممممممممم مممامااانننن
خسته شدم به نظرتون هنوز بنویسم
...
عه نتمومید یوهاهاهاهاهاها
ی چرت زدم پاشدم دیدم ساعت ...
به نظرتون چنده
ساعت ی ربع هفته بدبخت شدممممممممم طبق معمول دیر میکنم پاشدم کارامو کردم و دیدم پنج دقیقه ی دیگه کلاس شروع میشه این آلیا هم طبق معمول صد بار زنگ زده آخه خذا من چقدر بدبختم کسی رو به جز من پیدا نکردی همین آدرین ایکبیریه مفنگی اینقد پولداره پولاش رو میدادی به من بدبختی های من هم میدادی به اون اینجوری عادلانه میشد همینجوری درد و دل کردم که مامانم ی داد زد و گفت:مرینتتتتتتتتتت گفتم :باشهههههههههعع رفتم پایین دیدم ی ماشین مدل بالا دم در بود گفتم حتما تاکسیه پشمام ریخت ولی گفتم چیکار کنم دیگه باید سوار این بشم داشتم میرفتم که ی بوی عطر خوشبو خیلی خوشبو خیلی خیلی خوشبو از اون ماشین در اومد با خودم گفتن خدا یعنی میشه من با این یارو ازدواج کنم که یهو یارو از ماشین اومد بیرون کفشاشو نگاه کردم دیدم خیلی خفنه اومدم سرم رو ببرم بالا که
...
عه تمومید یوهاهاهاهاهاها خسته شدم خب هم کامنت های زیاد هم لایک های زیاد تو کامنت ها هم بگین که بنظرتون اون آدمه که تو ماشینه کیه؟
GOOD BYE 👋🏻