
دزد الماس

پارت اول
سلام خوشملا چطورین؟میدونم حوصلتون سر رفته و منتظر یه داستان خفنید پس اومدم با یه داستان که مناسب همه ی سن ها هست و از کلمه ی زشتی به کار برده نمیشه اما ممکنه این اتفاق هم بیفته اما شما جدی نگیرید!خب این داستان هیجانی و کارآگاهی،مهیج و پلیسی،یکمی ترسناک و یکمی خنده دار و عاشقانه و فوق العاده زیبا هست خلاصه هرچی ژانر بگید توشه.این داستان رو خودم مینویسم و از هیچی تقلید نمیکنم مطمئن باشید.حالا برید ادامه متاسفم زیادی حرف زدیم.
#راوی(نویسنده هست).
در اینجا آلیس هم به جمع مرینت و آدرین اضافه میشه.اون در این رمان خواهر مرینت و آدرین اما هر سه تاشون بچه های سلطنت بودن.اونا از کوچیکی پشت هم بودن و عاشق ماجراجویی هم بودن.اما وقتی بزرگ میشن تبدیل به یه تا مامور و کارآگاه میشن.داستان از این قراره که در شهر پاریس یه الماسی که مربوط به زمان قبل بوده و ارزش زیادی داره و به زمان حال رسیده تا به دست پادشاه مراقبت بشه و برای مراقبت به فرزندانش که به اونا اطمینان زیادی داره بده.اما چند روز بعد اینکه الماس به پادشاه میرسه.الماس گم میشه و این سه تا جوون که اسم گروهشون رو گذاشتن مامور مخفی های باهوش مامور میشن تا الماس رو پیدا کنن و از داستانش سر در بیارن.اونا الان در یه اتاق مشغول گفتگو هستن و یواشکی حرف میزنن.بیاین ببینیم چی میگن.
آلیس:به نظرم کار خود پدره شاید بهم حرف بزنین اما اگه کار پدر نباشه با اون مراقبتی که ازش میشه چرا باید الماس دزدیده بشه.
مرینت:بهت حق میدم آلیس اما نباید انقد زود قضاوت کنی.
آدرین:راست میگه آلیس.باید دنبال سرنخ باشیم.
آلیس:میاین بریم اتاق مخفی بابا؟
آدرین:خطرناکه.
مرینت:درسته،از اونجا به شدت مراقبت میشه.
آلیس:به من اطمینان داشته باشید من میدونم چیکار باید بکنم.
اونا نصف شب که همه خواب بودن به اتاق باباشون رفتن.....
آلیس:بچه ها شما باید دنبال یه نامه که در مورد الماس باشه بگردید.
مرینت و آدرین:باشه.
یک ساعت بعد....
مرینت:من که چیزی پیدا نکردم جز نامه های بابا برای چیزای بیخود.
آلیس:منم همینطور.
آدرین:بچه ها بیاین اینجا رو ببینین.
مرینت:چی شده؟
آلیس:اینجا نوشته حالا که به اینجا اومدید و صاحب اتاق نیستید راه فرار ندارید جز اینکه رمز این در جلوتون رو بزنید رمز چهار رقمیه و شما سه فرصت دارید در غیر این صورت آتش از زیر شما در میاد و میمیرید.
مرینت: بنظرم مامان لیداست چون پادشاه علاقه ی زیادی به اون داره.
آدرین:به نظر من ملکه ی سفید هست چون بابا همیشه ازش تعریف میکنه.
آلیس:به نظر من شاهدخت آلما هست.
مرینت:اون دیگه کیه؟!
آدرین:فک نکنم از ما باشه!
آلیس:درسته،یه بار شنیدم که میگفت قدیم علاقه ی زیادی به اون داشته اما اون ولش کرده.
مرینت: وااااااااااای چقد غم انگیز!
آدرین:اوممممم بیاین امتحان کنیم.
مرینت و آلیس:باشه.
آدرین رمز ملکه ی سفید رو وارد کرد.سفید:❌
مرینت رمز ملکه لیدا رو وارد کرد.لیدا:❌
و اما آخرین فرصت هم آلیس شاهدخت آلما رو وارد کرد.آلما:؟
بنظرتون درسته؟امیدوارم خوشتون بیاد برا پارت بعدش لایک و کامنتای پر انرژی میخوام وگرنه نمیدم متاسفانه تا یکشنبه ی هفته ی بعد نمیدم 😁.
بای زیباها🤗💖😜