?Who is the king
42
لباس عروس مرینت ☝️
ببخشید دیگه با عجله کشیدم
P42
اتسوشی
فلش رو برداشت و گفت : برسی میکنم
من : فقط برسی نمخوای کاری با ادرین بکنی
پدربزرگ : اون تنها نوه ی منه انتظار نداشته باش از زندگیم بیرونش کنم
من : منم نوت بودم و ب سادگی منو از زندگیت بیرون کردی
پدربزرگ : پدر تو بچه من نیست
چشمام درشت شد و با تعجب پرسیدم : یعنی چی بچه تو نیست ؟!
پدربزرگ : اون فقط بچه مادربزرگت بود
داشتم شاخ در میاوردم
پدربزرگ : تو و پدرت حاصل خیانت مادربزرگت به منید و هیچ وقت جای عموت و ادرین رو نمیگیرید
من : ای کاشک بجای اینکه این همه اذیتم کنی از اولش بهم میگفتی
بدون اینکه منتظر جواب باشم از اونجا زدم بیرون و رفتم ت ماشین نشستم
من : زود از اینجا برو
لوکا حرکت کرد و پرسید : چیزی شده
من : اون پدر بزرگ من نیست
لوکا : یعنی چی
من : یعنی من فقط نوه مادربزرگمم
کمی مکث کرد و گفت : یعنی .....
من حرفشو قطع کردم و گفتم : اره
کمی اون اطراف چرخیدیم و بعدش رفتیم خونه
رفتم طبقه بالا و نشستم و مرینت هم امد کنارم نشست
مرینت : چیزی شده ؟ ناراحتی ؟
من : نه ناراحت نیستم خیلیم خوشحالم
مرینت : چی شده ؟
من : من نوه کسی نیستم ک ازش متنفرم من فقط نوه مادر بزرگمم
مرینت هان : بعد از یکم فکر گفت : اها گرفتم پس پدر بزرگ واقعیت کیه ؟
من : نمیدونم
مرینت : نمیخوای بدونی کیه ؟
من : نه اگه پیداش کردم و بد تر از اینکی بود چی . فقط خوشحالم که هست
مرینت : اره راست میگی ولش کن
لبخندی زدم و گفتم : بیخیال اینا ب فکر تدارکات عروسیمون باش
لبخندی روی لبش امد و گفت : باور کردنی نیست ک داریم عروسی میکنیم !