دختر قوی P5
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت پنج: ^_^
گوشیم زنگ خورد و دیدم الیاست. (علامت مرینت_)(علامت الیا+)
+سلام خوشکل خانم چطوری؟
_سلام مهربون من ممنون خوبم تو چطوری؟
+ممنون، میگم الان کجایی؟
_بیرونم چطور؟
+میتونین با مریلا بیاین خونه من؟
_اتفاقی افتاده؟
+ نه فقط گفتم با بچه های سازمان یکم دور هم باشیم.
_باشه میام
+منتظرتونم. خدافظ.
_خدافظ
بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم نگاهم به مریلا افتاد که داشت ششمین لباس رو مرو میکرد. از پرو اومد بیرون و اولین چیزی که گفت این بود که چطور شدم؟ مرینت: عالی شدی فقط میشه سریع باشی؟ مریلا: چرا چیزی شده؟ نه فقط الیا زنگ زده میگه بیاین خونمون با بچه های سازمان دور هم باشیم. باشه ای گفت و رفت که لباسو بخره موقعی که فروشنده اومد حساب کنه، مریلا گفت: میشه از این لباس دوتا بزارید؟ تعجب زده گفتم: برای چی دوتا میخوای؟ مریلا: خب یکی هم برای تو که باهم ست بشیم. مرینت: ولی من که پرو نکردم مریلا: خب ما که سایزامون یکیه تازه دوتامون هم شبیه هم هستیم پس موقعی که من پوشیدم و اندازم بود و بهم میومد یعنی اندازه تو هم هست و بهت میاد. تعجب زده نگاش کردم، از دست این دختر فکرش به کجاها که نمیرسه، گفتم: باشه ققط زود باش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببخشید اگر دیر شد و کوتاه بود🥲
دیشب اومدم پارت بزارم امل هرچی وارد وبلاگ میشدم خطا میزد برام🥲یعنی یک حال بدی اونموقع داشتم که نگم براتون🥲✨
𝒏𝒆𝒙𝒕 𝒑𝒂𝒓𝒕: بَِعَِدَِ اَِزَِ 10 تَِـاَِ ڪَِــاَِمَِــَِنَِتَِـ پَِـَِـاَِرَِتَِـ بَِعَِدَِ رَِوَِ مَِــَِیَِدَِمَِــَِ