
رمان ماجراهای دو دوست 👭💖

سلام بچه ها حالتون چطوره ؟ اومدن با یک رمان جذاب دیگه ! ولی قبلش یکسری توضیح دربارش باید بدم بابت کاور ببخشید هنوز اپلود نکردم . ولی اگه خوبه همینو بدون ادیت بزارم ؟
این رمان ژانر خاصی نداره اما واقعا جالبه ؛ ادمو جذب خودش میکنهو ارزش خوندنو داره . پس برو ادامه که قرار کلب حال کنی .
شخصیت ها : وَندا . کاترین . کاپیتان الکساندرا . باب ( خدمه کشتی ) .پدر و مادربزرگ کاترین . دیده بان
مکان : جزیره لوما . کشتی الکساندرا .
خب خب قشنگا اماده این بریم سراغ رما ؟ پس برو ادامه مطلب
از زبان وندا
باید یکاری از اینجا خلاص شم و الماس جادویی رو پیدا کنم تا بتونم برگردم خونه سال ها پیش الماسی برای ارزو کردن وجود داشت که به هرکس قدرت ؛ ثروت ... هر چیزی که اون فرد میخواست به اون میداد . اما بعد چندسال به طور ناگهانی غیب شد و چندروز بعد وقتی از خواب بیدار شدم داخل جزیره خودم نبودم اصلا نمیدونستم کجام . و در اخر سر از کشتی ناخدا الکساندرا در اوردم . البته از یک طرف خوبه چون انها هم دنبال الماسن و ممکنه بهم سرنخ بدن .
حالا سرنوشتم شده خدمه کشتی شدن با باب که اونم خدمه هست کشتی رو می شوریم .الکساندرا : بادبان هارا بکشید به سوی هفت دریا ! خلاصه زندگیمو در یک کشتب به سر میبرم ( توضیحات از زبان وندا کافیه ! رمان اصلی رو از الان شروع میکنیم رمان در یک شب که وندا خواب بود شروع میشه . )
صدایی به گوشم رسید ترسیده بودم تنها روی پله ی ارشه نشسته بودم . دیده بان هم مثل همیشه خواب بود .به سمت صدا رفتم یهو .....
پایان ببخشید کوتاهه امیدوارم خوشتون اومده باشه قشنگا این رمان شاید ۱۵ پارت باشه و شایدم کمتر برای همین همه پارتا کوتاهن 🤗 انتظار لایکو کامنت زیادی ندارم ولی اگه لطف کنین ممنون میشم 😘😘