من جدید
پارت 6
سلام بچه ها.ببخشید من چند وقته کم کار شدم.از الان به بعد بیشتر پارت میذارم.راستی پارت قبل عجیب تموم شد ببخشید چون من حواسم نبود و اخر داستان سیو نشد با اینکه نوشته بودمش.
مرینت
هر کاری میکنم تا مثل ایدا جادو انجام بدم اما نمیشه.من خیلی تمرکز کردم و دایره میکشم اما نمیشه حتی اینقدر زور زدم فقط صورتم قرمز شد
جغدی:شای به خاطر اینه که خون جادویی نداری؟
مرینت:خون جادویی؟
ایدا:درست میگی.خون جادویی اول خون معمولی است ولی بعد از اینکه قلب اونو پلمپ میکنه از یک قسمت قلب به اون جادو وارد میشه که البته شما انسان ها اونو ندارین.
مرینت:خب الان من چی کار میتونم بکنم؟
ایدا: خب من نمیدونم.تنها چیزی که میدونم اینه که تو نمیتونی مثل ما ها جادو کنی.الانم خیلی خسته شدم.میرم بخوابم.
مرینت:خب بزار حداقل از جادو کردنت فیلم بگیرم تا داشته باشمش
ایدا: باشه.(جادو میکند)بفرما
مرینت:ممنون
جغدی:اومممم این بنظر خوشمزه میاد(گوشی مرینت را میخورد)
مرینت:هی
جغدی:چیه مگه نمخواستی به غذا بدی؟
مرینت:نه معلومه که نه.گوشی که غذا نیست
جغدی:به هر حال الان من خوردمش
مرینت:ایدا! به جغدی بگو تفش کنه
ایدا:از دست ما ها کاری بر نمیاد مگه بری تو شکم جغدی و اون ماسماسکت رو در بیاری
مرینت:اولا که ماسماسک نیسن و گوشیه و دوما مگه توی شکم این چقدر بزرگه
ایدا:خیلی بزرگه
مرینت:باشه من میرم اون تو ولی با طناب منو بیرون بیاریا
ایدا:خب بابا تو برو اون تو
مرینت:باشه من رفتم هووووووو(وارد شکم جغدی میشود)اوه اینجا چه جای بزرگیه.چقدر هم چیز میز خورده.اه نامه های ایدا اینجان که و البته شارژرم
مونده بودم کجاست.خب حالا بریم برای جستجوی گوشیم(2ساعت بعد)خب نامه های ده سال پیش و وسایل اشپزی و انواع و اقسمام شاخه درخت و خیلی چیز های دیگر هم پیدا نکردم.باید بیشتر بگردم تا بتونم جادو یاد بگیرم و جادوگر بشم.اه چه جال گوشیم جلوی پامه.ای وای گوشیم شکسته ولی کار میکنه.ایدا منو بکش بیرون.ایدا؟ ایداااا؟
ای وای حتما خوابش برده.خب من الان چطوری بیرون بیام؟هممممم اهان فهمیدم!! اگه کاری کنم جغدی بالا بیاره میتونم از شکمش بیرون بیام و بهترین راه قلقلک است.(مرینت جغدی را با جارو قلقلک میدهد و هوتی مرینت را بالا میاورد)اخ جون حالا من روی زمینم.اخیش زمین عادی خشک دلم برات تنگ شده بود!
حالا وقت اموزش جادو است!!!