
از اجبار به عشق (12)

برو ادامه مطلب
سلام سلام اوجملا
خوبین خوشین سلامتین؟چخبرا؟
اومدم با پارت 12 از اجبار به عشق پس برید بخونید و لذت ببرید....
---------------------------------------------------------------
از زبون آدرین
وقتی رفتم تو اتاقم رفتم تو فکر:از نقشه ای که برای مرینت کشیده بودم ناراحت بودم.....وقتی دیدم مرینت انقد با اون عشق پاکش ازم معذرت خواهی کرد از تمام اون کارا متنفر شدم.....
فردا صبح
از زبون مرینت
دیروز آدرین منو بخشید......ولی من زنش نیستم هنوز اون سوسک ژاپنی(منظورش کاگامی)زنشه....پوففففف....ولی اینا مهم نی اون منو بخشید....خیلی خوشحال بودم.....
تصمیم گرفتم برم بیرون و خرید کنم هم برا خودم هم برا خونه....
رفتم توی ی پاساژ که خیلی لباسای قشنگی داشت.....ی لباس کِرِمی خوشگل و ساده چشمو گرفت و خریدمش دلم میخواست با آدرین برم خرید با اون خیلی خرید خوش میگذره......دلم تنگ شده و گریم گرفت همون لحظه بارون گرفت و هم منو هم ابرا با هم گریه کردیم.......سرم پایین بود...یهو خوردم به ی ماشین....سرمو بردم بالا تا معذرت خواهی کنم....دیدم صاحب ماشین آدرین بود....چشاش بسته بود....
مرینت:آدرین.....سلام
آدرین:عهههه.....مرینت تویی....اینجا چیکار میکنی؟....
مرینت:اومده بودم پاساژ ی کمی خرید کنم......
آدرین:پس چرا چشات قرمزه؟!.....هان؟!....
مرینت:هیچی....
آدرین:به من دروغ نگو....
مرینت:دلم برا اون موقع که زنت بودم تنگ شد.....اون موقع که با هم بودیم.....
آدرین:بپر بالا....بریم ی جایی......
رفتم و سوار ماشین آدرین شدم.....
مرینت:دوباره کی میتونیم با هم باشیم؟!.....
آدرین:به زودی....
رفتیم ی رستوران و غذا خوردیم....داشتیم می رفتیم خونه ی من که آدرین گفت:میتونم امشب خونه ی تو باشم؟......
مرینت:پس او.......
نذاشت ادامه ی حرفمو بزنمو گفت:میدونم....میدونم مهم نی....
مرینت:مشکلی نی
خب خب این پارت هم تمومید...
تا پارت بعد بترکونین.....💥
پارت بعد و فردا میدم...🤍🖤
فعلا بای....خوشگلا