بلاخره 💖 پارت 3
سلامی دوبارهههههه 😂
برگشتم خونه اماده شدم که برم پیش آقای آگرست. اما خیلی استرس داشتم اگه قبول نمیکرد چی ؟ نه من باید تموم تلاشم رو برای نجات ادرین بکنم زنگ در خونه ی آدرین رو زدم . ناگهان او دوربینشون ( همونی که میومد جلو 😂) اومد جلو و آقای آگرست گفت: بله؟ شما ؟ گفتم: امم سلام آقای آگرست من مرینت دوپن پنگ هستم گفت: ببخشید آدرین خونه نیست خانم جوان گفتم : بله میدونم با خودتون کار داشتم گفت: آه واقعا ؟ باشه بفرمائید . و در رو باز کرد.خلاصه بخوام بهتون بگم، خیلی باهاش حرف زدم و گفتم که اون پسرتون و شما باید به نظراتش احترام بذارید و بلاخره راضیییییییییییی شد فردا صبح وقتی رفتم مدرسه ، حتما آدرین ازم تشکر میکنه !فردا از خواب پاشدم با کلی شوق و ذوق و زودتر از همیشه رفتم مدرسه بعد از زنگ آخر آدرین اومد و پیشم و گفت : سلام مرینت ! واقعا ازت ممنونم بابت اون کار قشنگت ! اصلا لازم به این کارا نبود ولی بازم ازت ممنونم - خخو...اا..هش میکنم خوشحالم که الان خوشحالی اومدم خداحافظ کنم و برم که یهو آدرین گفت وایسا مرینت ! برگشتم و نگاهش کردم .. یهو اومد و بغلم کرد گفت : بازم ازت ممنونم مرینت من برای تشکر برات یه لباس خریدم . سایزت رو نمیدونستم ولی، امیدوارم اندازه باشه راستی هم دخترونه است هم پسرونه خودمم یکی ازش دارم ( عکس اصلی لباسه است )رفتم تو سرویس بهداشتی مدرسه و لباسه رو پوشیدم . خیلی خیلی خوشگل بود - ممنو..نم آدرین گفت: خیلی بهت میاد! خب من دیگه برم . خداحافظ 👋
تموم شد. ممنونم.راستی بنظرتون ایموجی بذارم یا نه ؟