نجات زمین P34

kastel kastel kastel · 1402/04/02 00:48 · خواندن 4 دقیقه

سلام به همگی لطفا تا پارت های قبل رو نخوندین سراغ این پارت نیاین ممنون بریم ادامه مطلب

ماریوس ناخن کاگویا رو میگیره و میگه اگر فکر می کنی همچین کاری می کنم همین الان من رو بکش.

کاگویه به چشماش نگاه می کنه و بعد ناخنش رو دور می کنه و میگه:با همین حرفا دوما رو هم خام کردی.

بن:پس خوب می تونی مخ دخترا رو هم بزنی.

ماریوس با خودش گفت:اون الکس دختر باز کم بود اینم اضافه شد.

کاگویا:می تونم بهت یاد بدم اما اگر با اون قدرت کاری بکنی خودم می کشمت.

ماریوس خوشحال میشه و میگه:قول میدم.

کاگویا:از اونجایی که این قدرت دوما هست چیز زیادی راجبش نمی دونم ولی چیز های مقدماتی زو می تونم بهت یاد بدم که فقط باهاش بتونی انرژی ها رو جذب کنی.

ماریوس:همینقدر کافیه.

کاگویا:تو تونستی که بخشی از قدرت من رو جذب کنی داخل زمانی که احساس کرد که به سلامتی نیاز داری تو باید هر چیزی رو کا می خوای جذب کنی اول احساس کنی که به لون نیاز داری برای تمرین برو بین اون دوتا سخره.

ماریوس:برای چی؟

کاگویا:الان تو نیمه هیولا هستی وقتی بخوای از انرژی دوما استفاده کنی تبدیل به یه هیولای کامل میشه برای چند وقت در اون حالتی و بعد دوباره به حالت عادی بر میگردی وقتی بین دو سخره باشی بهتر میشه کنترلت کرد.

ماریوس میره بین سخره.

کاگویا:گوی تو زمینه پس سعی کن انرژی زمین رو جذب کنی.

ماریوس:ولی مگه زمینم انرژی داره.

کاگویا:هر چیزی انرژی داره همه چیز به هم متصل هست پس این راحتتر می کنه کار رو برات.

ماریوس:همه چیز به هم متصل هست و داد میزنه انرژیییییییییییییی.

بن چشمش زو می بنده و آروم چشمش زو باز می کنه اما هی چیزی تغییر نکرده.

ماریوس:الا چی شد؟من انرژی زمین رو گرفتم؟

کاگویا:هنوز خیلی دیره احمق فکر کردی با داد انرژی رو جذب می کنی.

ماریوس آماده میشه تا دوباره انجام بده که کاگویا میگه:بوی انسان های دیگه ای رو احساس می کنم پشت اون درختا چیه؟

بن:هیچی مگه باید چیزی باشه.

ماریوس:توهم بدی.

بن:درسته...اونجا رو ببین تیتاب.

کاگویا:کودن خودتی.

بن آروم به کاگویا میگه:آروم بگو بعد به ماریوس اشاره می کنه و میگه:الان به کودنا بر می خوره و به ماریوس نگاه میکنه و میگه:چیه اینطوری نگاه نکن.

ماریوس:اوه شب شده باید بخوابیم.

کاگویا:خورشید هنوز تو آسمونه احمق و به سمت جنگل میره شاخه درخته رو کنار می زنه و نگاه می کنه فیلیکس و کاپیتان ها رو می بینه و خیلی عصبانی میشه.

ماریوس:اونا هم می خوان به ما کمک بکنن.

کاگویا به سمتش میره و اون رو داخل دستش می گیره و میگه:از اولش هم نباید به قول یه انسان گوش میدادم.

ماریوس:حداقل یکم فکر کن اونا می تونستن خیلی وقت پیش بهت حمله کنن.

کاگویا با خودش گفت:درسته بعد به ماریوس گفت:خفه شو اون رو روی زمین نیست به و میگه من قبل از اینکه دست به عملی بزنم به اذن فکر می کنم وقتی فکر کردم دیدم که اونا می تونستن خیلی وقت پیش به من حمله کنن و با غوش و درایتم کسی رو نکشتم.

ماریوس با خودش گفت:این رو که من گفته بودم احمق.

کاگویا:به هر حال اونا دشمن و خوبه که دست و پاشدن بستس. 

فیلیکس:هی سریع ما زو از این گاری تنگ بیارین پایین.

کاگویا:اما باید اون فیلیکس آشغال رو بکشم لون دوستم زو کشت.

فیلیکس:اما قبل از اینکه من بخوام اون رو بکشم اون برای کشتن من اومد.

ماریوس:تمومش کنید شما غذاتون داخل زمین گیر افتادین پس فکر نمی کنید اگر به هم کمک کنین بهتر از جنگ با همدیگه هست.

کاگویا:من فقط می خوام که ماریوس قدرت لوسیفر رو بگیره تا من به دنیای خودم برگردم و برای این کار به گوی رعد نیاز داره فقط برای همین زنده می زارمت.

فیلیکس:اشتباه نکن من برای اینکه برای کنترل قدرتش با تو نیاز داره تو رو زنده می زارم.

ماریوس:تمومش کنین شما هر دو تون هدفتون یکی پس تا اون موقع تمومش کنین.

فیلیکس:باشه.

ماریوس:حالا بریم سراغ ادامه یاد گیری و بین دو سخره وای میشه و دوباره تلاش میکنه چند ساعت میگذره اما هیچ فایده ای نداره.

کاگویا:داخل وجودت احساس کمبود انرژی بکن.

ماریوس:باشه و آروم میگه احساس کمبود انرژی کم کم دارم حس میکنم که انرژی زمین ندارم.

کاگویا:از این اتفاق زیاد زدی و بعد چند ثانیه زمین شروع به لرزیدن کرد و داشت نام میشد دور ماریوس پر از خاک شده بود بعد از چند ثانیه تموم شد زمین اطراف انقدر گرم شده بود که می شد به جای تخت ازش استفاده کرد کاگویا به سمت دو سخره میره سخره ها ریخته بودن ماریوس زیر اونا بود اونجا رو می کند تا ماریوس رو بیرون بیاره.

ممنون که این پارت رو خوندین😘😘