
رمان های جدید من 🤩

سلام بچه ها حالتون خوبه ؟ بیاین یکمی وقت بگذرونیم 😁 اومدم با ۲۰۶۸ کارکتر
خب خب خفنای من چطورین ؟😉 دوبار پرسیدم 😂 دیگه شوخی کافیه میرم سراغ اصل مطلب ..
امروز اومدم پارت مقدمه چند تا رمانو بدم تا شما بینشون انتخاب کنین . خب میریم سراغ رمان اول
این رمان عاشقانست درباره دو برادر مرینت که لوکا و ادرینن هست که روزی مرینت عاشق برادرش ..... میشه و اون برادرش .... حسودی میکنه و اینکه این رمان اصلا شبیه میراکلس خودمون نیست و لیدی و نوار هم نداره حالا برو تا باهاش اشناشیم ...
مثل همیشه از خواب بیدار شدم و بلند گفتن بیدارم در باز شد خدمتکار وارد شد یک لباس زشت و سنتی گل گلی بهم داد : این لباسو تنت کن ادرین دستور داده ! میدونم خیلی بی ادبه همشون همینن شاید براتون سوال باشه ادرین کیه ؟ اون بدترین برادر ناتنی دنیاعه ! مادرم فوت شده و رزی و خانوادش ( لوکا ادری خانوادشن ) به من و پدر اضافه شدن یک خانواده لوس فقط لوکا برادر ناتنیم باز بهتره تو همین فکرا بودم که یهو ..... ببخشید کمه ولی چون چندتا رمان دارم مجبورم تموم کنم
رمان دوم : این رمان میراکلسی نیست درباره دو تا دوسته که بعدا میفهمن ...... و برادر ناتنی دارن و.... اگه زیادتوضیح بدم میفهمین و جالب نمیشه ولی اینم بگم که یک اکیپ دارن که در مقابل ادم بد ها مقاومن .... این رمانم خیلی کم اکشن و طنز و راز الوده و کمی هم احساس درش هست اما جنایی نیست کمی هم روزمرگیه اوایلش حالا برو ادامه
سلام من اِما هستم ( اِما لاسی) . من با پدر و مادرم در پاریس زندگی میکنم . پدرم در شعبه ی مرکزی دورپارغین کار میکند و مادرم هم به پدرم کمک میکنه .
من دوستان زیادی ندارم و به خاطر شغل پدرم دائم در حال سفر هستیم اَما این بار اینطور نیست . امروز روز اول دانشگاهم است و من باید اماده شم .
_ اهای دخترم صبح شده بیدار شو . صدای مامانم هست اگه جواب ندم نگران میشه پس + باشه مامان . باید حاضر شم تا برم دانشگاه + الان میام مامان لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین رفتم سمت در خانه و با بتبا رفتیم دانشگاه بهم برنامه کلاسی را دادند .
به سمت کلاس اولم رفتم . هرکس رفتار مختلفی داشت و درحال حرف با دوستش بود یک دختر مو بنفش باچشم های ابی به سمتن اومد و گفت.... پایان
ببخشید قرار بود امروز کلی رمان جدید بدم ولی دستم درد میکنه اون رمانی که قبلا دادم هم هست که تصمیم گرفتم اسمشو بزارم ستاره در تایکی حالا بین این سه رمان انتخاب کنین رمان اول نمیدونم چند صفحه هست رمان دوم که اسمش زندگی های متصله ۵۰ صفحه هست و رمان سوم یا همون ستاره در تاریکی نسبتا متوسط نه زیاده نه کم کاری ندارین ؟ من برم بای بای بچه ها 🤩