نویسنده جدید+معرفی+رمان
سلام سلام امیدوارم همگی خوب باشین.بهار هستم ۱۳ سالمه تشریف ببرین ادامه مطلب
مقدمه :
مرینت دوپن چنگ ۲۰ ساله دانشگاهی.
الیا سزار ۲۰ ساله دانشگاهی و رفیق صمیمی مری.
مادرش شیرینی و نون میفروشه.
پدرش خارج از کشور کار میکنه توی یک شرکت تجاری.
.
.
.
.
پارت اول.
با صدای زنگ موبایلم چشمام رو آروم باز کردم.گوشیم رو برداشتم و به صفحه نگاه کردم.الیا بود دوست صمیمیم.
گوشی رو جواب دادم و با صدای آرومی گفتم:باز چی شده آلیا چرا روز تعطیل منو خراب میکنی؟
_چرا همیشه توهم روز تعطیل داری دختر؟امروز مدرسه داریم سریع بیا مدرسه معلم هنوز نیومده.
با شنیدن حرف هاش چشمام کامل باز شد و از جا پریدم.توی ۵ دقیقه لباس هام رو پوشیدم و موهام رو هم شونه کردم.کیفم رو برداشتم و همزمان که از مامان خداحافظی میکردم یک تیکه نون از روی میز برداشتم و توی راه خوردم.
وقتی به مدرسه رسیدم معلم هنوز وارد کلاس نشده بود.وقتی در کلاس رو باز کردم صدای خانم وایس معلم ریاضی م رو شنیدم.
_مرینت این سومین باره که سر کلاس من دیر حاضر میشی مشکلی پیش اومده؟
_نه خانم متاسفم .خواب موندم دیگه تکرار نمیشه.
_اشکالی نداره عزیزم اما دفعه بعدی در کار نیست. حالا هم برو بشین.
رفتم وسط کلاس و روی صندلیم نشستم.
آلیا در گوشم گفت:شانس آوردی مرینت.
خانم وایس:خب بچه ها حضور و غیاب رو شروع میکنیم.
بعد از حضور و غیاب داشتم کتابم رو باز میکردم که با باز شدن در....
خب برای پارت اول تا همینجا کافیه.
توی پست بعدی اسما رو میذارم کامنت بذارین هر کدوم بهتره رو بگین❤️
به زودی پارت بعدی رو میدم.