مقدمه
·
1402/03/31 15:51
· خواندن 1 دقیقه
خب خب من نویسنده جدیدم چ بریم مقدمه رمان 🤩
دختری بود که مادر و پدرش اون رو در ۷سالگی ول میکنند اون دختر باید تلاش کنه که بتونه تو زندگی موفق بشه.اون همیشه به بچه های که با پدر و مادر شون تو خیابون راه میرم نگاه میکرد اون از پدر و مادرش متنفر شده بود. اصن دست خودش نبود که بتونه جلوی گریه اش رو بگیره هروقت به بچه های که پدر مادر داشتن نگاه میکرد و ی عالمه گریه میکرد.
خب دیگه مقدمه کم شد ولی پارت اول خیلی طولانیه.
بای بای