سخت اگرچه روشن فصل ۲ پارت ۴

Pania Pania Pania · 1402/03/29 19:00 · خواندن 2 دقیقه

سلام بچه ها خوبین ؟ امیدوارم خوب باشین . داشتیم میرفتیم بیرون و دیر وقت بر میگشتیم بر همین گفتم یک پارت بدم . ۳ یا ۴ پارت دیگه تموم میشه و سال بعد فصل ۳ رو میدم. این پارت به شدت طولانیع پس همراهی کنین خب حرف دیگه ای ندارم بریم ادامه مطلب ....

احتمالا ادرین و الکسن وای خیلی استرس دارم ! × مری بیا پایین . + باشه الان میام . یک رژ لب صورتی کمرنگ زدم لباسام تنم بود . ( عکس میدم بعدا . یک پیراهن مشکی مدل جدید شبیه نیم تنه و دامن .) در اتاقمو باز کردم و از پله ها اومدم پایین ادرین و الکس اومدن داخل و لوکا گفت : × بچه ها مری میخواد یک چیز بهتون بگه . 

هردو نشستن روی مبل و کانجکاو به من نگاه کردن ۲ بار سرفه کردم تا صدام صاف شه و بعد + راستش اهل مقدمه چینی نیستم پس یک راست میرم سر اصل مطلب خب الکس من خواهرتم . ادرین باخنده گفت : شوخی خوبی بود مری . + شوخی نیست ( با لحن جدی ) الکس ساکت و متعجب بود یهو پرید بغلم حس اشنایی پیدا کردم من عاشق برادرمم . وقتی توی شکم مامان قربون صدقش میرفتم انگار انگار که جوابمو میداد توی بغل برادرم لذت میبردم دوست داشتم ساعت ها تو بغلش باشم حسی که داشتم توصیف نشدنی بود 🥺 ( منم احساسی شدم ) هردو کمی احساسی شدیم برای همین برای اینکه جو رو عوض کنم گفتم : + میای بریم دور دور خوشگلم ؟ الکس هم با مهربونی شرشو تکون داد + پس بریم اماده شیم . ادرینو لوکا هم هردو با مهربونی لبخند زده بودن .😊 رفتم طبقه بالا یک کلاه با نیم تنه و شلوار دمپا گشاد جین پوشیدم عینک افتابیمو زدم و اومدم پایین الکسم اماده بود + اماده ای بریم ؟ _ اره ابجی مرینت . آخ با این حرفش اشکم در اومد رومو اونور کردم تا شکمو نبینه . _ خوبی ابجی ؟ + اره اره بریم عزیزم . رفتیم سوار ماشین شدیم ( مری ماشین داره )+ دوس داری کجا بریم ؟ _ نمیدونم ) با صدای بچگونه ) اول باهم رفتیم مرکز خرید بعد رفتیم کافه و در اخر باهم بستنی خوردیم . 

دیگه برگشتیم خونه انقدر خسته بودیم ساعت ۸ شب خوابیدیم . ( نظرتون چیه بریم سراغ یکی دیگه ؟ لوکا یا ادرین ؟ ادرین خوبه ) 

از زبان ادری 

مرینت و الکس خواب بودن مری مثل یک فرشته ناز و شیطون خوابیده بود 😇...

پایان ۲۰۰۰ کارکتر بود انتظار دارم خوب حمایت کنین بای بای 🤩