سکوت⁴ #قسمت اول
·
1402/03/27 15:58
· خواندن 1 دقیقه
شاید فصل دومم داشته باشه!
.
صدای گریه و زاری میومد ، مارگارت روی خاک بود و گریه میکرد و زجه میزد. تیتر اول خبرها شده بود
" دختری 27 ساله که در اثر اثبات جسمی محکم به سر فوت کرد.
او سروان درجه یک MI6 بود و درحال انجام پرونده به" قتل " رسید. گویا کسی اورا ندید و حدود سه ساعت بعد از مرگ اورا در عمارت یافتند."
الکس و لوکا و بقیه ی اعضا گیج این مرگ بودند. مارگارت اسم تک خواهرش را بچه میزد
_ مررررییییننننننننتتتتتتتت
__&__&____
تهش جالب نیست نه؟