❤عشق بی انتها ❤P3
سلام بر عزیز ترین و بهترین و مهربون ترین ادم های روی کره زمین«البته.... اونایی که دوس ندارمشون نه😒» ولی اومدم با پارت 3 هم امدم پس خوشحال باشید که این پارت خیلی خفن و گنگ و رمانتیکه پس با ما باشید پس سریع میریم سراغ داستان:
FINISH PART 3❤🥺❤
من«مرینت»:
توی راه موقعی که داشتیم به سمت قطار میرفتیم دیدیم که یه نفر داشت با چند تا تفنگ به بقیه میزد اونارو غیب میکرد«شک نکنید ابر شروره😬» و منم سریع رفتم سمت مدرسه و دستشویی که تبدیل شم.
من:
وای تیکی الان اخه؟
تیکی:
مرینت!
من:
بله؟
تیکی:
برو.
من:
باشه. تیکی خالها پدیدار......
......... ادرین...........
پلگ:
وای خدا داشتیم میرفتیم مسافرت مثلا.
من:
مجبوریم. پلگ تبدیل گربه ای........
........ مرینت..........
من:
هی تو! کجا با این عجله.
دستچی:
به به دختر کفشدوزکی هم اومد بله به بقیه کمک نمیکنید کسی هم به شما کمک نمیکنه. هاهاهاهاها.
گربه سیاه:
نبابا موش زبونتو بخوره. ما همه رو نجات میدیم. مگه نه باگابو؟
من:
اره گربه.
ولی تا اومدیم بریم یه نفر دیگه هم اومد.
سرچی:
کجا گربه جون بیا اینجا.
و رفت تا با گربه بجنگه.
و منم سرم به این یکی گرم بود.
من:
کور خوندی. گردونه خوشانسی. وات؟ گوشواره؟
........ گربه سیاه.........
من:
نشونت میدم کاری کردی بانو رو تنها بزارم. پنجه برنده.
و حمله کردم بهش.
............ مرینت........
من:
هاه چی شد کم اوردی؟
که یهو با طناب منو گرفت و وصلم کرد به دیوار اومد سمتم.
دستچی:
هنوز خوش گذرونی تموم نشده گوشواره هات رو بده!
من:
نمیدم!
دستچی:
پس باید خودم بیام باشه فقط بد پشیمون میشی.
.......گربه سیاه........
سرچی منو گرفت و دستم رو از پشت بست حالا چیکار کنم.
سرچی:
بای بای گربه.
و دستم که باهاش پنجه برنده فعال بود رو اومد بزنه بهم که صدای کفشدوزک شنیدم هار شدم اومدم برم که.........
پایان پارت3❤🥺❤
خب بروبچ اینم از این برای ادیت بگید 1 بزارم2نزارم و تا پارت بعدی خفن بای❤