چتر بسته (F2) _ (p2)

Arezo Arezo Arezo · 1402/03/25 01:55 · خواندن 3 دقیقه

ببخشید نتونستم این مدت پارت بدم 

چون ناخنم شکسته از ته و نمی تونستم تایپ کنم. 

شرمنده 

 

F2

Part2

آدرین : 

نمیدونستم چیکار کنم. 

سردرگم بودم، بهش بگم که عاشقشم 

یا نه 

اگه بگم ناراحت نمیشه یا.... 

نمیدونم، باید دست از موش و گربه بازی بردارم و حس واقعیم رو بهش بگم 

.... 

رفتم خونه و لباس هامو عوض کردم و رو تختم نشستم 

با استرس گوشیم رو برداشتم و به مرینت زنگ زدم 

خیلی ترس و استرس داشتم 

جواب داد 

+بله؟ 

-سلام مرینت، خوبی؟ 

+سلام.... مرسی 

آدرین.. کاری داشتی....؟ 

-آره... راستش میخواستم امروز... باهات یه قرار بزارم 

میتونی بیای؟ 

+راستش با آلیا قرار دارم... اگه کار مهمی هست.. کنسل کنم قرارم رو؟ 

-کار مهمی که هست 

ولی... 

+مشکلی نیست میام 

فقط کجا باید بیام؟ 

کافه همیشگی؟ 

-نه یه جای دیگس 

برات آدرس رو میفرستم 

+ممنون... کاری نداری دیگه؟ 

-نه مرسی... خدانگهدارت 

+خداحافظ

گوشی قطع کردم و دو دستی گذاشتم رو سینم

حتی با شنیدن صداش هم عاشقش میشدم 

مرینت : 

گوشی رو قطع کردم و گذاشتم رو میز و چند دقیقه بعد برام یه پیام اومد 

آدرس :_____________

ساعت 6 میبینمت بای. 

گوشی رو کنار گذاشتم و رفتم پای دفترم 

وایــ... از آخرین باری که یه لباس طراحی کردم 8 ماه میگذره 

توی این چند ماه فقط سرگرم اون مدرک کوفتی بودم 

اونقدر مشغول طراحی شده بودم که هیچ نفهمیدم چقدر زمان گذشته 

رو به ساعت کردم و دیدم ساعت 5:30  دقیقس 

سریع از جا پریدم و رفتم لباس ها مو عوض کردم 

و تند تند از پله ها پایین رفتم و به سمت محل قرار رفتم 

آدرین (30 دقیقه قبل) :

لباس هامو عوض کردم و رفتم سوار ماشین شدم و به سمت محل قرار رفتم 

30 دقیقه بعد 

_نمیفهمم ساعت 6:10 دقیقس مرینت نیومده 

نکنه اتفاقی براش افتاده باشه 

مرینت : 

آروم آروم داشتم میرسیدم 

اینجا دیگه کجاس؟ 

این رستورانه، کافی شاپه ... چیه؟ 

اونم روی رود خونه 

..... 

رفتم و وارد سالن شدم که آدرین رو دیدم 

رفتم  و صندلی رو کنار زدم و گفتم : 

-سلام ببخشید دیر کردم.... اصلا سرگرم یه کاری بودم 

زمان از دستم در رفت 

+سلام... مشکلی نیست 

-خب دلیل خاصی داره که یه همچین جایی قرار گذاشتی؟ 

+دلیل خاص که داره 

ولی قبلش یه چیزی سفارش دادم 

امیدوارم خوشت بیاد 

-چی؟ 

•بفرمایید 

یه فنجون قهوه که بالاش یه پشمک سفید بود؟ 

-آااااا.... این دیگه چیه؟ 

+این یه فنجون قهوس که حرارتش گرمش به بالا میره و این ابر شیرین رو آب میکنه رو شکر ها داخل قهوه میریزن 

چطوره؟ 

-ااا... بی نظیره.... خیلی قشنگ در حین حال ... 

+رمانتیک؟! 

-آره 

بعد هم قهوه خوردیم و از آدرین پرسیدم که :

-خب دلیل این قرار خاص چیه؟ 

+اممم نمیدونم چجوری بگم... 

-راحت باش :) 

+ببین چطوری بگم 

من چند وقتی هستش که یه حس خاصی و عجیبی دارم و نمیدونم دلیلیش چیه ولی خیلی وقته که فهمیدم و نمیتونم بگم 

من طی این مدت خیلی فکر ها کردم و با خودم کلنجار رفتم 

و فهمیدم این حس واقعیه 

و تصمیم گرفتم بالاخره بهت بگم و تصمیم گرفتم امروز بهت بگم 

راستش

راستـش... 

من بهت علاقه مند شدم.. 

مرینت : 

این داستان ادامه دارد.....