چتر بسته (F2) _ (p2)
ببخشید نتونستم این مدت پارت بدم
چون ناخنم شکسته از ته و نمی تونستم تایپ کنم.
شرمنده
F2
Part2
آدرین :
نمیدونستم چیکار کنم.
سردرگم بودم، بهش بگم که عاشقشم
یا نه
اگه بگم ناراحت نمیشه یا....
نمیدونم، باید دست از موش و گربه بازی بردارم و حس واقعیم رو بهش بگم
....
رفتم خونه و لباس هامو عوض کردم و رو تختم نشستم
با استرس گوشیم رو برداشتم و به مرینت زنگ زدم
خیلی ترس و استرس داشتم
جواب داد
+بله؟
-سلام مرینت، خوبی؟
+سلام.... مرسی
آدرین.. کاری داشتی....؟
-آره... راستش میخواستم امروز... باهات یه قرار بزارم
میتونی بیای؟
+راستش با آلیا قرار دارم... اگه کار مهمی هست.. کنسل کنم قرارم رو؟
-کار مهمی که هست
ولی...
+مشکلی نیست میام
فقط کجا باید بیام؟
کافه همیشگی؟
-نه یه جای دیگس
برات آدرس رو میفرستم
+ممنون... کاری نداری دیگه؟
-نه مرسی... خدانگهدارت
+خداحافظ
گوشی قطع کردم و دو دستی گذاشتم رو سینم
حتی با شنیدن صداش هم عاشقش میشدم
مرینت :
گوشی رو قطع کردم و گذاشتم رو میز و چند دقیقه بعد برام یه پیام اومد
آدرس :_____________
ساعت 6 میبینمت بای.
گوشی رو کنار گذاشتم و رفتم پای دفترم
وایــ... از آخرین باری که یه لباس طراحی کردم 8 ماه میگذره
توی این چند ماه فقط سرگرم اون مدرک کوفتی بودم
اونقدر مشغول طراحی شده بودم که هیچ نفهمیدم چقدر زمان گذشته
رو به ساعت کردم و دیدم ساعت 5:30 دقیقس
سریع از جا پریدم و رفتم لباس ها مو عوض کردم
و تند تند از پله ها پایین رفتم و به سمت محل قرار رفتم
آدرین (30 دقیقه قبل) :
لباس هامو عوض کردم و رفتم سوار ماشین شدم و به سمت محل قرار رفتم
30 دقیقه بعد
_نمیفهمم ساعت 6:10 دقیقس مرینت نیومده
نکنه اتفاقی براش افتاده باشه
مرینت :
آروم آروم داشتم میرسیدم
اینجا دیگه کجاس؟
این رستورانه، کافی شاپه ... چیه؟
اونم روی رود خونه
.....
رفتم و وارد سالن شدم که آدرین رو دیدم
رفتم و صندلی رو کنار زدم و گفتم :
-سلام ببخشید دیر کردم.... اصلا سرگرم یه کاری بودم
زمان از دستم در رفت
+سلام... مشکلی نیست
-خب دلیل خاصی داره که یه همچین جایی قرار گذاشتی؟
+دلیل خاص که داره
ولی قبلش یه چیزی سفارش دادم
امیدوارم خوشت بیاد
-چی؟
•بفرمایید
یه فنجون قهوه که بالاش یه پشمک سفید بود؟
-آااااا.... این دیگه چیه؟
+این یه فنجون قهوس که حرارتش گرمش به بالا میره و این ابر شیرین رو آب میکنه رو شکر ها داخل قهوه میریزن
چطوره؟
-ااا... بی نظیره.... خیلی قشنگ در حین حال ...
+رمانتیک؟!
-آره
بعد هم قهوه خوردیم و از آدرین پرسیدم که :
-خب دلیل این قرار خاص چیه؟
+اممم نمیدونم چجوری بگم...
-راحت باش :)
+ببین چطوری بگم
من چند وقتی هستش که یه حس خاصی و عجیبی دارم و نمیدونم دلیلیش چیه ولی خیلی وقته که فهمیدم و نمیتونم بگم
من طی این مدت خیلی فکر ها کردم و با خودم کلنجار رفتم
و فهمیدم این حس واقعیه
و تصمیم گرفتم بالاخره بهت بگم و تصمیم گرفتم امروز بهت بگم
راستش
راستـش...
من بهت علاقه مند شدم..
مرینت :
این داستان ادامه دارد.....