رمان شروعی جدید در زندگی
سلام پارت ۲
از زبون ادرین
براش لباس سفارش دادم چون عاشقش شده بودم و میخواستم با خودم ستش کنم
اولین باریه که واقعا عاشق یه دختر شده بودم
از زبون مرینت
خیلی هیجان زده بود رفتم خونه شام خوردم و خوابیدم
روز عروسی آلیا
بلند شدم ۱۰ بار الیا زنگ زده بود اومدم زنگ بزنم که خودش زنگ زد و کلی فش بارم کرد😂
رفتم رفتم مزون رز و لباسمو گرفتم و رفتم ارایشگاه ساعت تقریبا ۵ بود الیا گفت که نینو پایینه بیا بریم خیلی دوتاییمون ناز شده بودیم
یهو دیدم ای وای من حواس پرت کیفمو تو مزون جا گذاشتم به الیا گفتم ث رفتم مزون و کیفمو برداشتم
ذسیدم باغ و الیا گفت که هنوز کسی نیومده ما و نینو و ادرینیم من با تعجب گفتم ادرین کیه گفت دوست صمیمی نینو س که به عنوان ساقدوششه
منم رفتم داخل (کنجکاو شدم که بفهمم ادرین کیه)
«از زبون ادرین»
لباس مرینت و برداشتم و به طرف باغ راه افتادم وقتی رسیدم دیدم الیا و نینو هستن و مرینت نیست (نینو مرینتو به ادرین معرفی کرده)
به الیا گفتم و گفت الان میاد بعد از چند دقیقه اومد شبیه فرشته ها شده بود
یه ارایش خیلی ساده و زیبا با لباسی صورتی و قشنگ
خیلی بهش مییومد
رفتم پیش مرینت و.....
بیا بیا
خب
به مرینت سلام کردم چشماش مثل دریا بود خیلی دوست داشتم ببوسمش
که یهو.......
پایان پارت ۲
هر روز دو پارت میدم