مرینت پولدار و آدرین بدبخت

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/03/24 13:05 · خواندن 2 دقیقه

پارت سوم

مرینت:آدرین چه خبر؟

آدرین:سلامتی.

مرینت: وضع کارتون چطوره؟

آدرین:بد نیست.چون پدرم هیچ کاری نمیکنه،تخت میشینه تو اتاق و بیشتر وقتش اونجاست نمیدونم چیکار میکنه؟

مرینت: واقعاً؟!تا حالا یواشکی رفتی تو اتاقش ببینی چیکار میکنه؟

آدرین:نه،نمیتونم! حالا وضع قصر شما چطوره؟

مرینت: افتضاح!انگار کاروانسراست؛خدمتکارا که فقط تخت میشینن تو قسمت نشینمن و با مادر بزرگ درد و دلاشونو میگن بجای اینکه کار کنن.مادربزرگم که کلا زبونش تلخه و فقط فحش از دهنش میاد بیرون.بابام که فقط شعار میده.

آدرین:پس وضع هردومون یکیه با اینکه تو پولداری و منم بدبخت نشستم فقط کیک و شیرینی درست میکنم.

ناگهان در همین لحظه گابریل آگرست....

گابریل آگرست:آهای پسره ی نکبتی حرفتون تموم نشد؛بگو اون دختره ی عوضی بیاد شیرینیاش رو برداره بره!تو هزار بدبختی داری،بدبخت!

آدرین از اونور داشت فشار میخورد😖و انگار داشت سکته میکرد(😂).

مرینت:عزیزم فشار نیار به خودت!بابای منم اینجوریه.خواهش میکنم نفس بکش.

آدرین:وقتشه حقشو بزارم کف دستش.

مرینت:آخه پسر باهوش!نه بزرگتر از اونی هستی که بهش حرف بزرگانه بزنی نه قدرت داری بکوبیش رو زمین پس چطوری میخوای حقشو بزاری کف دستش؟!

آدرین:آره راست میگی 🤦!اصن به این فک نکردم!

مرینت:خب دیر شده من باید برم کاری نداری؟!

آدرین:نه کاری ندارم فردا میای؟!

مرینت:آره میام خدافظ.

آدرین:خدافظ.

شیرینیا رو داشتم نیوردن خونه که مادربزرگ با کفگیر دیدم....

مادربزرگ: دختره ی نکبتی تا الان چه غلطی کردی؟!چرا انقد دیر کردی؟

من: آخه مادربزرگ عزیزم شیرینیا یکم طول کشید تا آماده بشن.ببخشید!

مادربزرگ:باشه،برو لباساتو عوض کن و بیا شام بخور.

من: مادربزرگ غذا درست کردین! مرسییییییییییییی 💓❤️

مادربزرگ: خواهش میکنم عزیز دلم.خب خدمتکار بی ارزه (طرز نوشتنش رو نمیدونم😂)بیا این کفگیر رو بزار تو آشپزخونه.

خدمتکار:چشم مادربزرگ.ولی این زبونتون نمیتونه شیرین باشه برای ما.

دیدم مادربزرگ با کفگیر افتاده به جون خدمتکار بدبخت!البته حقم داشت چون خدمتکارامون یکی از یکی بیشعوترن......

برای ادامه ی داستان حداقل لایک ها و کامنت ها بالای پانزده تا چون دیشب نوشتم اینترنت نبود دوباره نوشتم امروز هم بگم پارت بعدیش هم میدم🤗🥰💋🌈💖