میراکلس :کیتی کت|اریکا آگرست 3
پارت 3
# کیتی کت|اریکا #
بعد از اون کارم همینجور روی پشت بوما میدوییدم و خوش میگذروندم تا اینکه فهمیدم ظهر شده پس به سمت خونه پرشای بلندی میکردم وقتی رسیدم از پنجره اتاقم وارد شدم و به حالت اول برگشتم که صدای پلگ دراومد : «پنیرررررر...میدونی چقد تو تبدیل بودی؟» من با هیجان :«ولی خیلی باحال بود و...» داشتم با هیجان از خوش گذرونیام میگفتم که باز پرید تو حرفم:«اوکی فهمیدم فهمیدم فقط پنیر منو بده برم» با قیافه ای که پوکر شده:«باشه...*دادن پنیر*بیا» با ذوق پنیر رو گرفت و رفت..فک میکنم رفته پیش داداشی منم خودم رو انداختم رو تخت و هیجانم رو با فشردن سرم تو بالشت خالی کردم .
--
# ماریلا|بلک #
با خوشحالی استخدام تو شرکت مورد علاقم و البته خستگی روی نیمکت تو پارک نشسته بودم و از بطری کوچیک آبی که خریده بودم قلپ قلپ میخوردم . بعد از خوردن آب و ساندویچ کوچیکی چون حوصله راه طولانی و تاکسی گرفتن نداشتم تبدیل شدم . «نیلا خالهام رو روشن کن» . بعد از تبدیل پرش بلندی کردم و روی ساختمونی همون نزدیکی فرود اومدم . درحال دویدن و رفتن سمت خونه بودم که صدایی توجه ام رو جلب کرد . سمت صدا رفتم یه کسی شبیه کت نوار فقط انگار جنس مخالفش بود که با غرور و اقتدار روبه روی برج ایفل ایستاده بود . با حرفی که زد متعجب شدم . اریکا؟کیتی کت؟پس به دلایلی کت نوار دیگه نمیتونه باشه و جانشین انتخاب کرده من میدونم کت نوار آدرینه چون حسابی تابلوعه ولی معلومه اریکام از این راز باخبره . پرشی کردم و اوج گرفتم و در همون حال یه کلمه توی ذهنم گفتم «موفق باشی ، کیتی کت» و به سمت خونه راه رو در پیش گرفتم .
--
# مرینت|لیدی باگ #
بعد از کلی خوش گذرونی تو شهربازی برای ناهار به یه رستوران همون نزدیکی رفتیم اونم به حساب نینو...بعد از خوردن غذامون از هم خدافظی کردیم و هرکس سمت خونه خودش رفت . همینجور توی خیابون تا رسیدن به خونه قدم میزدم که یه لحظه بلک رو دیدم ولی بیخیال اون شدم چون احتمالا داره گشت میزنه و دوباره به راهم ادامه دادم . به خونه که رسیدم با گفتن سلام کوچیکی از پله ها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم . از خستگی کیفم رو روی تخت پرت کردم و خودمو روی تخت چوبیم(همونی که خودش درست کرده و مثل تخت میمونه) به حرفای تیکی که شامل اینا :«آخ..چرا اینکارو کردی؟منم اینجاما» بود اهمیت ندادم و فقط چشمام رو بستم .