محکوم به زندگی
اسم رمان انتخاب شد
ببینید منطقی عمل نکردید گرینه داده بودم باز هرکودوم یچی گفتید
این باز ۲نا رای و اورده بود
یسریا هم به راسمایی رای دادید که روی ی رمان دیگه انتخاب شده بود
باز ببخشید اگ باب میل کسی نیس
این بود زندگی که من داشتم
بابا منو از درس خوندن منع کرد .
گقت کسی که اخر و عاقبتش خونه داری و بشور و بسابه درس به چه کارش میاد؟
خودمو اروم روی تخت پرت کردم و پیچیدم به خودم و دستامو دور شکمم حلقه کردم
اشکام گوله گوله میریختن
■■■
صبح روزش بعدش بایا اسممو داده بود دست باجی ،باجی سرپرست ندیمه های عمارت ارباب بود
حتی از اسمشونم متنفر بودم
فقط دا دعا میکردم تا اسم من بین اونا درنیاد البته باجی به بابا گفته بود امیدوار نباشه چون همه دخترای مجرد روستا اسمشونو نوشته بودن خب کی بدش میومد که از رفاه و ارامش بگذره؟!
چند روزی گذشت که ...