مرینت پولدار و آدرین بدبخت
پارت اول
سلام من اومدم با یه داستان جدید دیگه با انتخاب خودتون که بیشترتون گفته بودین توش لیدی باگ و کت نوار و درام و عاشقانه باشه.همونطور که میدونید زندگیشون دقیقا عین فیلمشونه ولی یکم داستانشون تغییر قشنگی میدیم ولی خوشبختانه تو این داستان باید بگم برای اینکه داستانمون قشنگ در بیاد باید قدرت داشته باشن.
برید ادامه 👇
#مرینت
من خانوادم رو از دست دادم توسط قدرت های ماورایی که معلوم نیست از کجا به وجود اومدن از دست دادم. به همین دلیل از بچگی کتابهای علمی و قدرت ها رو خوندم.این قدرت ها از زمان باستان بودن و چند دانشمند و مطالعه گر اطلاعات زیادی بدست نیوردن و این کتاب ها هم کم پیدا میشه؛من از پدر دوستم که یه کتابخونه داره قرض میگیرم.راستی اسم دوستم گیتاست و خیلی دوسش دارم.ما از بچگی با هم همسایه بودیم.دوستم هم مادرشو بر اثر قدرت ها از دست داد.منم الان آلیا و گیتا و جولیکا و لوکا و رز و ... دارم.آدرین هم میشناسم اون هم مادرشو بر اثر قدرت ها از دست داد. راستی من در خونه ی کسی به اسم کری هم کار میکنم و هم زندگی میکنم.
داشتم بیخیال تو خیابونا ول میچرخیدم و آهنگ گوش میدادم که با دو تا پسر مواجه شدم....
پسر اول:زود باش هرچی پول و چیز بدرد بخوری داری بریز بیرون وگرنه بد میبینی.
من:وگرنه چیکار میکنین؟
پسر دومی:خودت خواستی.
من که یکمی ترسیده بودم الکی گفتم اوه آهای پسر بیا کمکم.
اونا نگاه کردن و من از فرصت استفاده کرده و فرار کردم.تند تند میدوییدم و عرق از سر و صورتم میبارید. که هر دو پسر به علاوه دو تا پسر دیگه جلومو گرفتن یه پسر از پشت هم منو بیهوش کرد....
اگر ادامه ی داستان رو میخواین بفهمید حتما لایک و کامنتتون حداقل ده تا و لایک هم حداقل ده تا اگر هم که بیشتر باشه که چه عالی....💖☺️🌹