سخت اگرچه روشن پارت ۶

Pania Pania Pania · 1402/03/19 15:16 · خواندن 1 دقیقه

های گایز چطورین ؟ اومدم با یک پارت دیگه ولی قبلش از حمایت هاتون واقعا ممنونم و این پارت ویژه ی شماست راستی ۱۰ تا لایک و ۸ تا کامنت مساوی با پارت بعده برو ادامه ....

با کلمه اخر گوشی از دستم پرت شد و اشک در چشمانم جمع شد لوکا به سمتم اومد و گفت : _ حالت خوبه مری ؟ باورم نمیشد من این همه سال یک برادر داشتم ولی خبر نداشتم . باید پیداش میکردم .

لوکا همش سوال میپرسید + اره خوبم لوکا . گوشی قطع نشده بود گوشی را گرفتم و به دایی گفتم ادرس بفرسته . بعد به لوکا درباره ی برادرم گفتم و اون گفت کمکم میکنه هرچی نباشه پسر داییمه دیگه ! 

دایی چند تا دست نوشته درباره برادرم برام فرستاد ۸ سالشه یک نفر به نام کاگامی ازش مراقبت میکنه و اسمش الکسه دل تو دلم نیست بغلش کنم ؛ با لوکا رفتیم بلیط بگیریم . برای فردا پرواز وسیله ای جمع نکردیم چون اونجا نمیموندیم باید یک جوری از کاگامی تشکر میکردم ولی چه جوریشو نمیدونم .

تا صبح بشه زندگی برام جهنم بود ولی بعدش بهشت شد . داخل فرودگاه بودیم وارد سالن ترانزیت شدیم و بالاخره سوار هواپیما شدیم بلیط لوکا اخر هواپیما و کنار پنجره بود ولی مل من کنار پنجره نبود و اول هواپیما بود + خوشبحالت بلیطت کنار پنجره هست . _ خب بیا جای من بشین . + جدی ؟ _ اره . + مرسی من واقعا قدردان لوکا بودم بعد کلی راه رسیدیم .... پایان بچه ها خیلی نوشتم امیدوارم ارزش حمایت هاتونو داشته باشه . بای بای ۱۰۰۰ شد اگه لایک و کامنت به تعداد بالا نرسه مجبورم پارت بعدو هفته بعد بدم ۳ پارت دیگه ادرین وارد میشه بای 💋💖