من جدید
پارت 3
مرینت
باورم نمیشه اومدم توی دنیای پر از هیولا ها و جادوگرا.درست مثل لوز توی کتابم!!!!چه جالب یک پری!سلام پری خانم
پری:گوشتتو بدههه
مرینت:اییییی(پری را با دست پرت میکند)
ایدا:راستی یادم رفت بگم.اینجا با کتاب ها و تخیلات شما فرق میکنه
مرینت:باشه پس حواسم را جمع میکنم
ایدا:خب بریم سراغ کسب کار و تجارت
(ایدا به سمت یک دکه خالی میرود با با چرخاندن انگشت خود جادو میکند و بند و بساط مغازه اش راه میافتد)
ایدا:به گوش باشید هیولا ها و جادوگران.اماده هستید تا با عجایب انسان ها اشنا بشید؟؟؟
(ایدا یک چوب لباسی را بر میدارد)
ایدا:انسان ها مد جالبی دارند.مثلا این گوشواره زیبا را ببینید(چوب لباسی را روی گوش خود میگذارد) خیلی ممنون برای پول ها.هی مرینت بازم گوشواره بیار
مرینت:اما اینا که گوشواره نیستن
ایدا:هرچی باشه منو داره پولدار میکنه.روی حرفم حرف نزنو برو بازم بیار
مرینت:باشه(مرینت بازم چوب لباسی میاورد و مردم خوشحال میشوند)
ایدا:اماده باشید برای
پلیس(ماسکی شبیه کلاغ دارد):برای دستگیر شدن
ایدا:خب وقت فراره(وسایل ها را در کیسه میکند)بدو ادم
مرینت(در حال دویدن):ایدا! پلیس دنبالت میکنه؟؟؟چه باحال!!!
ایدا:چون من جادوی خودم را محدود نمیکنم و عضو گروه اون امپراطور احمق نمیشم دنبالمن.احمق ها
مرینت:کجا داریم میریم؟
ایدا: خوش اومدی به خانه جغد
(روی در پرنده ای شبیه جغد چسبیبه که فقط سر ان هست)
جغدی:رمز لطفا
ایدا:جغدی ما برای اینا وقت نداریم.
جغدی:باشه بابا چه عصبانی
مرینت:چه خونه باحالی
ایدا:البته من یک هم خونه هم دارم
(یک موجود سگ مانند که روی کلش یک استخوان دارد وارد میشود)
کینگ:کی مزاحم پادشاه شیاطین شده؟
مرینت:آآآآآآآآ تو چقدر بامزه ای بیا بغلم کوچولوووو
(کینگ را محکم بغل میکنو و کینگ میخواهد فرار کند اما نمیتواند)
کینگ:ایدااا!!!!! این موجود چیه اوردی خونمون؟ولم کننن!!!(کینگ فرار میکند)
مرینت:کجا میری کوچولو؟؟
کینگ:من نه بامزه ام و نه کوچولو!من پادشاه شیاطینم!!!
مرینت:اره.نو پادشاه قلبمی
کینگ:برو بابا
مرینت:خب خب خب حالا وقت جادوگر شدن است!
ایدا:باشه بعدا الان خیلی خستم.بهتره تو هم بری بخوابی
مرینت:راست میگی
(مرینت در اتاقی خالی میرود کیسه خوابش را میاندازد و اماده خوابیدن میشود)
مرینت:امیدوارم بتوانم جادوگر بشم.
(گوشی اش پیغام میخورد)
مرینت:ایدااااا
ایدا:بله
مرینت:اینجا چطوری انتن میده؟
ایدا:بخاطر در هست
مرینت:باشه ممنون(گوشی اش را برمیدارد)اوه مامان پیام داده! اینقدر سرگرم اینجا شده بودم که حواسم به مامانم و کمپ نبود!!
پیام:کمپ چطوری است عزیزم؟
مرینت:(علامت اوکی)
مرینت:هنوز نمیتونم بگم اینجام(مرینت میخوابد)