مبارزه نهایی F2 P2
سلام بروبچ چطورید واقعا عاشقتونم که منو دوس دارید و بهم انرژی میدید با لایک و کامنت ها. و این داستان یه ذره تخیلی شده و البته اگر شد یه ادیت خفن از دختر کفشدوزکی میزارم فقط با لایک و کامنت ها بگید. و خب بهترینها، خوشگل ترین ها، عاشقتونم و دیگه بریم سراغ داستان:
FINISH PART 2☠️💀
من«مرینت»:
توی قطار با بچه ها خوش بش میکردیم که یهو قطار وایستاد.
ادرین:
فلیکس چی شد؟
فلیکس:
توی واگن های عقبی یه چیز خیلی سنگین هست.
وقتی رفتیم نگاه کردی توش پر زامبی بود. و قطار رو خیلی سنگین کرده بود که یهو یکی از زامبی ها که بیرون بود پرید و کیم رو گرفت.
کیم:
کمک! کمک! خخه.
من:
اومدم.
ادرین:
مرینت وایسا!
یهو کیم بهم حمله کرد منو گرفت افتاد روم. ولی ادرین سریع بهش لگد زد رفت اونور افتاد و من هم با تفنگ زدمش.
مارگارت:
مرینت! گریه کنان سمتم اومد،
مرینت مگه نگفتم مراقب باش.
من:
ببخشید مارگارت تقصیر من نبود که.
نینو:
خب باید چیکار کنیم؟
که یهو اون یکی زامبیه پرید رو نینو و من با تیر زدم تو سر اون زامبی.
نینو:
ممنون مرینت.
من:
خواهش میکنم.
الیا:
خب حالا چیکار کنیم؟
من:
بنظرتون اگه واگن های عقبی رو جدا کنیم میتونیم بریم؟
ادرین:
فکر خوبیه، فعلا باید بزاریم شب بشه بعد بریم انجام بدیم.
............ شب همان روز...........
با چراغ قوه رفتیم و اولی رو جدا کردیم دومی سنگین تر بود، وقتی جدا کردیم محکم خورد زمین و شیشه های واگن شکست زامبیها اومدن دنبال ما و ما هم فرار کردیم وقتی رسیدیم به قطار نینو و الیا عقب بودن که زامبی ها گرفتنشون.
من:
نه الیـــا!
ادرین:
نینـــو!
و اونا هم زامبی شدن و حالا ما فقط 8 تا بودیم ببخشید نه تا. وایسا جولیکا که با ما نبود رفتیم داخل که جولیکای زامبی رو دیدیم و پرید رو برادرش ولی اون جاخالی داد اونو انداخت بیرون. و ما هم قطار رو روشن کردیم و رفتیم برای اینکه برسیم به شهری امن. قرار بود بریم نیویورک.
بعدش میرفتیم سمت شانگهای«اگر که زامبی توی نیویورک نبود وایمیستیم.
ادرین:
خب حالا چی؟
من:
هیچی میریم و میریم تا به نیویورک برسیم.
ادرین:
ولی پاریس چی؟
من:
مجبوریم باید کمک بیاریم.
لوکا:
باشه ولی اگر ابرقهرمان های اونجا زامبی شده باشن چی؟
من:
دیگه کار هممون تمومه.
ادرین:
مجبوریم ریسک کنیم لوکا. مجبوریم
ایوان:
ولی ما 4 نفر از دست دادیم نمیتونیم ریسک کنیم.
من:
مجبوریم ایوان مجبوریم.
لوکا:
خب باش ولی اگر بمیریم چی؟
من:
دیگه کسی نیست دنیا رو نجات بده.
ادرین:
خب باشه، مرینت یه لحظه بیا.
رفتیم واگن های عقب.
ادرین:
بیا بشین کارت دارم.
نشستم.
ادرین:
مرینت من... من میخواستم بگم که دوست دارم و نمیتونم تنهات بزارم.
واقعا یه لحظه سست شدم ادرین کاگامی رو ول کرد بود و منو...... چسبیده بود؟
من:
منم همینطور ادرین منم دوست دارم.
و بعد همین دیگر رو بغل کردیم رفتیم برای مبارزه..........
پایان پارت 2💀☠️
خب بروبچ اینم از این خب دیگه اینم از این و سریع منتظر پارت بعد باشید.
اگر میخواید ادیت خفن دختر کفشدوزکی رو بزارم بگید تو کامنت ها و خب دمتون گرم که هستید عشق منید و بعدا میبینمتون بای❤