مبارزه نهایی F2 P2

𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 · 1402/03/19 10:39 · خواندن 3 دقیقه

سلام بروبچ چطورید واقعا عاشقتونم که منو دوس دارید و بهم انرژی میدید با لایک و کامنت ها. و این داستان یه ذره تخیلی شده و البته اگر شد یه ادیت خفن از دختر کفشدوزکی میزارم فقط با لایک و کامنت ها بگید. و خب بهترینها، خوشگل ترین ها، عاشقتونم و دیگه بریم سراغ داستان: 

FINISH PART  2☠️💀

من«مرینت»: 

توی قطار با بچه ها خوش بش میکردیم که یهو قطار وایستاد. 

ادرین: 

فلیکس چی شد؟ 

فلیکس: 

توی واگن های عقبی یه چیز خیلی سنگین هست. 

وقتی رفتیم نگاه کردی توش پر زامبی بود. و قطار رو خیلی سنگین کرده بود که یهو یکی از زامبی ها که بیرون بود پرید و کیم رو گرفت. 

کیم: 

کمک! کمک! خخه. 

من: 

اومدم. 

ادرین: 

مرینت وایسا! 

یهو کیم بهم حمله کرد منو گرفت افتاد روم. ولی ادرین سریع بهش لگد زد رفت اونور افتاد و من هم با تفنگ زدمش. 

مارگارت: 

مرینت! گریه کنان سمتم اومد، 

مرینت مگه نگفتم مراقب باش. 

من: 

ببخشید مارگارت تقصیر من نبود که. 

نینو: 

خب باید چیکار کنیم؟ 

که یهو اون یکی زامبیه پرید رو نینو و من با تیر زدم تو سر اون زامبی. 

نینو: 

ممنون مرینت.

من: 

خواهش میکنم. 

الیا: 

خب حالا چیکار کنیم؟ 

من: 

بنظرتون اگه واگن های عقبی رو جدا کنیم میتونیم بریم؟ 

ادرین: 

فکر خوبیه، فعلا باید بزاریم شب بشه بعد بریم انجام بدیم. 

............ شب همان روز........... 

با چراغ قوه رفتیم و اولی رو جدا کردیم دومی سنگین تر بود، وقتی جدا کردیم محکم خورد زمین و شیشه های واگن شکست زامبیها اومدن دنبال ما و ما هم فرار کردیم وقتی رسیدیم به قطار نینو و الیا عقب بودن که زامبی ها گرفتنشون. 

من: 

نه الیـــا! 

ادرین: 

نینـــو! 

و اونا هم زامبی شدن و حالا ما فقط 8 تا بودیم ببخشید نه تا. وایسا جولیکا که با ما نبود رفتیم داخل که جولیکای زامبی رو دیدیم و پرید رو برادرش ولی اون جاخالی داد اونو انداخت بیرون. و ما هم قطار رو روشن کردیم و رفتیم برای اینکه برسیم به شهری امن. قرار بود بریم نیویورک.

بعدش میرفتیم سمت شانگهای«اگر که زامبی توی نیویورک نبود وایمیستیم. 

ادرین: 

خب حالا چی؟ 

من: 

هیچی میریم و میریم تا به نیویورک برسیم.  

ادرین: 

ولی پاریس چی؟ 

من: 

مجبوریم باید کمک بیاریم. 

لوکا: 

باشه ولی اگر ابرقهرمان های اونجا زامبی شده باشن چی؟ 

من: 

دیگه کار هممون تمومه. 

ادرین: 

مجبوریم ریسک کنیم لوکا. مجبوریم 

ایوان: 

ولی ما 4 نفر از دست دادیم نمیتونیم ریسک کنیم. 

من: 

مجبوریم ایوان مجبوریم. 

لوکا: 

خب باش ولی اگر بمیریم چی؟ 

من: 

دیگه کسی نیست دنیا رو نجات بده. 

ادرین: 

خب  باشه، مرینت یه لحظه بیا. 

رفتیم واگن های عقب. 

ادرین: 

بیا بشین کارت دارم. 

نشستم. 

ادرین: 

مرینت من... من میخواستم بگم که دوست دارم و نمیتونم تنهات بزارم. 

واقعا یه لحظه سست شدم ادرین کاگامی رو ول کرد بود و منو...... چسبیده بود؟ 

من: 

منم همینطور ادرین منم دوست دارم. 

و بعد همین دیگر رو بغل کردیم رفتیم برای مبارزه.......... 

پایان پارت 2💀☠️

خب بروبچ اینم از این خب دیگه اینم از این و سریع منتظر پارت بعد باشید. 

اگر میخواید ادیت خفن دختر کفشدوزکی رو بزارم بگید تو کامنت ها و خب دمتون گرم که هستید عشق منید و بعدا میبینمتون بای❤