الکس و آلیس رایدر

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/03/16 20:59 · خواندن 2 دقیقه

پارت ششم

سلام چون لایکاتون زیاد بود براتون این پارت هم میزارم حالا وقتو تلف نکنید و برید ادامه ی داستان:

#آلیس

داشتم میرفتم خونه شب شده بود. بی حال و کسل بودم، جک در رو باز کرد و منم رفتم تو که با الکس و تام مواجه شدم بهشون اهمیت ندادم اما ..

جک:تا الان کجا بودی آلیس؟

من: ببخشید داشتم میرفتم هوا بخورم دیگه نتونستم بیام خونه.

جک: دروغ نگو آلیس بگو کجا بودی؟

من:ولم کن جک خستم شام هم نمی‌خورم فعلا 

جک:باشه 

رفتم تو اتاقم خیلی در مورد امروز فک کردم و داشتم در مورد اون مرد و اون مکان جاسوسی تحقیق میکردم اسم اون مرد آلن بلانت بود که رییس اون بخش بود 

در موردش تحقیق کردم که نوشته بود..

 این مرد بخاطر خلاف های زیادش هنوز نتوانستند دستگیرش کنند.به همین دلیل خیلی دنبال او میگردیم اما پیدایش نمیشود هرچه میگوید انجام دهید وگرنه بد می‌بینید.........

که الکس اومد تو اتاقم 

من:مگه نگفتم شام نمیخورم!

الکس:اولا خواستم راجب امروز ازت معذرت خواهی کنم بعد هم نیومدم واسه اینکه پیشت بگم بیا شام بخور حالا من رو می‌بخشی آلیس

من:آره می‌بخشم تو هم منو ببخش

الکس: ممنون باشه خواهر عزیزم من همیشه تو رو می‌بخشم هر موقع خواستی بیا شام بخور.

من یاد ماجرای امروز افتادم ولی بهش نگفتم...

فردا..

امروز پنج‌شنبه هست و من و الکس رفتیم صبحونه خوردیم که صدای زنگ به گوش رسید...

الکس:امروز که تام گفت نمیاد کار داره کسی رو دعوت کردین؟

جک:نه من که کسی رو دعوت نکردم تو چی آلیس؟

من:شما که میدونید من کسی رو ندارم دعوت کنم!

الکس:پس کیه؟

من یاد ماجرای دیروز افتادم که مرد غریبه گفت با برادرت میبینمت و دیشب که سرچ کردم گفته بود هرچی میگه گوش کنید وگرنه بد می بینید 

من:میدونم کیه.....

ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالا

با تشکر