الکس و آلیس رایدر
پارت پنجم
سلام بچه ها ببخشید پشیمون شدم اگه واقعا لایکها و کامنت ها تون زیاد باشه علاوه بر اینکه روزی دو پارت میزارم با سلیقه و نظراتتون داستان های دیگه هم میزارم خب وقتتو تلف نکن و برو ادامه ی داستان
#آلیس
داشتم همراه اون مرد غریبه راه میفتادم که رسیدیم به یه جایی که فهمیدم توش جاسوسی میکنن ...
یه هو با یه مرد مواجه شدم که اگر اشتباه نکرده باشم اون رییس اونها بود بهم نزدیک شد
گفت:سلام آلیس رایدر تعریفتو همه جا شنیدم که بچه ی خیلی باهوش و زبر و زرنگی همچنین عاشق ماجراجویی هستی.
گفتم:خب که چی اگر اشتباه نکنم تو رییس این بخشی و اینکه اینجا یه مکان برای جاسوسیه درست میگم؟
گفت:بله همینطوره
گفتم:برای چی و برای کی جاسوسی میکنین که این جای مخفی رو در نظر گرفتید به نظرم بد ترین جا رو گرفتید چون خیلی راحت میتونن پیدا تون کنن
گفت:شاید اینطوری باشه ببین آلیس ما یه مأموریت برای تو و برادرت الکس داریم.
گفتم:هه فک کردین کی هستین که به ما ماموریت بدین بعد هم از کجا میدونید من یه برادر دارم.
گفت:ما میدونیم برادر داری چون داشتین باهم حرف میزدین.
گفتم:شما هیچ غلطی نمیکنید همتون برید به درک همتون برید به درک(دو بار گفت)
گفت:فردا با برادرت میبینمت آلیس رایدر
ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالا