پارتی خانوادگی P6
سلام بروبچ چه خبر، اومدم با پارت 6 هم اومدم، اقا لایک فراموش نشه و وقت تلف نکنیم و بریم سراغ داستان:
من«مرینت»:
هر کاری کردم ادرین نیومد گفت تو اول برو بعد من میام و منم نمیتونستم با وجود اینکه مچ پاش درد میکنه ولش کنم.
من:
ادرین اون سنگ بزرگ رو میبینی بیا اونو برداریم.
ادرین:
باشه ولی فکر نکنم بتونم.
رفتیم بلندش کردیم ولی تو راه دو بار نزدیک بود بخوریم زمین. اونو به عنوان زره گرفتیم و سریع حرکت کردیم
من:
یوهو، از تله اول گذشتیم«می خواستم به ادرین بگم من دختر کفشدوزکیم چون ما دوستیم برا همین»
ادرین:
مرینت، به نظرت چرا کفشدوزک نمیاد؟
من:
نمیدونم، ولی چرا گربه سیاه نمیاد؟
هردو بهم خیره شدیم، انگار میتونستیم ذهن همو بخونیم ولی اگر بهش میگفتم من کفشدوزکم تنها هم میفهمید«ابر شرور»
تله دوم:
10مار سمی،2 سوسمار
ادرین:
خب اماده ای؟
من:
مچ پات بهتره؟
ادرین:
اره، بعد با خودش گفت«عاشق همین مهربونیتم»
من:
چیزی گفتی؟
ادرین:
نه نه چیزی نگفتم.
و رفتیم بریم برای تله ها.......
FINISH PART 6😇👇🏻
اون گوشه توی غار «معدن» یه چوب دراز نوک نیز دیدم به ادرین گفتم با اون به مار ها حمله کن.
ادرین:
یه فکر دیگه دارم. چوبو شکست و سر هر دو تا رو اتیش زد.
من:
افرین فکرت عالیه😊
من اول رفتم ولی تا اومدم برم ادرین گفت:
نه بزار اول من برم خطرناکه.
رفت و یکی از مار ها اومد و ادرین سرش رو سوزوند.
بعد منم رفتم اون سمت و همه رو همینجور کردم.
و رفتیم سراغ سوسمار ها«تمساح».
ادرین دوتا چوب هارو پرت کرد سمت سوسمار ها و اونا رو اتیش زد و ما هم تله دوم رو رد کردیم که گوشیم زنگ خورد.
کی بود؟ الیا!
من:
بله؟
الیا:
هی دختر، شما چند تا تله رد کردین، گوی رو پیدا کردین؟
من:
2 تا تله نه هنوز پیدا نکردیم.
الیا:
ما هم یکی ولی مال ما سخت بود.
من:
مال ما سخت تر بود.
الیا:
باشه من رفتم، خدافظ
من:
خدافظ.
و رفتیم برای تله سوم که یه چیزی به چشممون خورد.....
پایان پارت 6😇
بروبچ یکم کامنت بزارید حال کنیم«بازم میگم لطفا»
راستی لایک فراموش نشه😊