پارتی خانوادگی P6

𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 · 1402/03/04 11:43 · خواندن 2 دقیقه

سلام بروبچ چه خبر، اومدم با پارت 6 هم اومدم، اقا لایک فراموش نشه و وقت تلف نکنیم و بریم سراغ داستان: 

من«مرینت»: 

هر کاری کردم ادرین نیومد گفت تو اول برو بعد من میام و منم نمیتونستم با وجود اینکه مچ پاش درد میکنه ولش کنم. 

من: 

ادرین اون سنگ بزرگ رو میبینی بیا اونو برداریم.

ادرین: 

باشه ولی فکر نکنم بتونم. 

رفتیم بلندش کردیم ولی تو راه دو بار نزدیک بود بخوریم زمین. اونو به عنوان زره گرفتیم و سریع حرکت کردیم

من: 

یوهو، از تله اول گذشتیم«می خواستم به ادرین بگم من دختر کفشدوزکیم چون ما دوستیم برا همین» 

ادرین: 

مرینت، به نظرت چرا کفشدوزک نمیاد؟ 

من: 

نمیدونم، ولی چرا گربه سیاه نمیاد؟ 

هردو بهم خیره شدیم، انگار می‌تونستیم ذهن همو بخونیم ولی اگر بهش میگفتم من کفشدوزکم تنها هم میفهمید«ابر شرور» 

تله دوم: 

10مار سمی،2 سوسمار

ادرین: 

خب اماده ای؟ 

من:  

مچ پات بهتره؟ 

ادرین: 

اره، بعد با خودش گفت«عاشق همین مهربونیتم» 

من: 

چیزی گفتی؟ 

ادرین: 

نه نه چیزی نگفتم. 

و رفتیم بریم برای تله ها....... 

FINISH PART 6😇👇🏻

 

اون گوشه توی غار «معدن» یه چوب دراز نوک نیز دیدم به ادرین گفتم با اون به مار ها حمله کن. 

ادرین: 

یه فکر دیگه دارم. چوبو شکست و سر هر دو تا رو اتیش زد. 

من: 

افرین فکرت عالیه😊

من اول رفتم ولی تا اومدم برم ادرین گفت: 

نه بزار اول من برم خطرناکه. 

رفت و یکی از مار ها اومد و ادرین سرش رو سوزوند. 

بعد منم رفتم اون سمت و همه رو همینجور کردم. 

و رفتیم سراغ سوسمار ها«تمساح». 

ادرین دوتا چوب هارو پرت کرد سمت سوسمار ها و اونا رو اتیش زد و ما هم تله دوم رو رد کردیم که گوشیم زنگ خورد. 

کی بود؟ الیا! 

من: 

بله؟ 

الیا: 

هی دختر، شما چند تا تله رد کردین، گوی رو پیدا کردین؟ 

من: 

2 تا تله نه هنوز پیدا نکردیم. 

الیا: 

ما هم یکی ولی مال ما سخت بود. 

من: 

مال ما سخت تر بود. 

الیا:

 باشه من رفتم، خدافظ 

من: 

خدافظ. 

و رفتیم برای تله سوم که یه چیزی به چشممون خورد..... 

پایان پارت 6😇

بروبچ یکم کامنت بزارید حال کنیم«بازم میگم لطفا» 

راستی لایک فراموش نشه😊