?Who is the king
P22
P22
مرینت
چشمامو باز کردم و با چشمای بسته اتسوشی روبه رو شدم
دستمو روی گونش کشیدم و نوازش کردم
خیلی کیوت خوابیده بود
ارومی چشماشو باز کرد و اونم دستشو روی صورتم گذاشت
گونه هام سرخ شد
من : من میرم بگم صبحانه رو اماده کنن
زودی بلند شدم و رفتم بیرون
یه نفر دستمو کشید و برد سمت پذیرایی
جولیکا و چنتا خدمتکار دیگه اونجا بودن و با ذوق بعم نگاه کردن
جولیکا : خودمون میدونیم چه خبره انکار نکن تعریف کن !
من : شما کل شبو نگهبانی دادین
جولیکا : نه اما صبح متوجه شدیم نیستی و شب موجه شدیم نرفتی و نتیجه گرفتیم شبو اینجا بودی
من : نه من تازه امدم
جولیکا: دروغ گو !
من : خیلی خب اینجا بودم حالا برید صبحانه بیارید بعدا تعریف میکنم
همه رفتیم پایین صبحانه اماده کردیم و بردن بالا منم به خونه زنگ زدم که نگران نشن دیشب نرفتم خونه کلی قر زدن و بعد از تموم شدن حرفاشون منم رفتم
با صحنه عجیبی روبه رو شدم
ادرین و اتسوشی کنار هم بودن و انگار داشتن باهم دعوا میکردن
من : ادرین ؟
هر دوشون به من نگاه کردن
ادرین : توهم اینجایی عزیزم !
من : تو اینجا چکار داری
ادرین : من یکی دو روز اینجا میمونم
من : شما نسبتی با هم دارین ؟
ادرین : اره ما باهم فامیلیم
من : هان
اتسوشی : بعدا حرف میزنیم فعالا برو
ادرین : نه نرو اونم باید بدونه اینجا چه خبره اینی که تو خونش کار میکنی و حتی اسمشو نمیدونی پسر عموی منه
چشمام چهارتا شد