بازی

mai karanta littafi mai karanta littafi mai karanta littafi · 1402/02/26 22:06 · خواندن 2 دقیقه

پارت 4 

؟

بلاخره پیداش کردم بلاخره برگزیده را پیدا کردم در واقع همشون رو پیدا کردم .آفرین کاترین این یه موفقیت بزرگه .یه لباس سیاه برداشتم و رفتم سراغ برگزیده ها

مرینت 

با آدرین توی جنگل قدم می زدم 

من_ واقعا به ادبیات 100 سال پیش علاقه داری ؟

سرش را تکان داد_آره به خصوص رمان های 2021 

من_ مثلا چه کتا...

مرا می کشد کنار و بهم علامت می ده یعنی یک سفید پوش اونجاست آروم از کوامیم یه طناب می گیرم و آدرین هم از توی کوله پشتیش گوی 5ام را میاره بیرون من طناب را حلقه می کنم و گول را می بندم بهش و با هم پرتش می کنیم گوی به پسره نی خوره و توی گوی گیر میفته.

من_بزن قدش 

و محکم دستامونو به هم می کوبیم با 5 تا گوی برمی گردیم خانه شروع 3 تا از بچه ها توی خانه بودند 5 تا گوی را می ذاریم پیش بقیه  من گوی ها را میشمارم 

_ایول فقط 3 تا دیگه مونده. 

آدرین_ بهتره یکم استراحت کنیم . 

من کنار پنجره میشینم و آدرین هم میره که بخوابه آرام به درختا نگاه می کنم و یک آهنگ آرام را زمزمه می کنم که یک چیز سیاه پوش از زیر درختا رد میشه و به سمت خونه میاد .چند بار پلک می زنم و مطمئن می شم که خواب نمی بینم نزدیک تر که میشه می بینم یک آدمه و دو تا شمشیر هم دستشه . میرم که آدرین را بیدار کنم که در آرام و بی صدا باز میشه  سریع زیر میز قایم میشم فرد سیاه پوش مستقیم به سمت آدرین میره یکی از شمشیر هاشو گرد می کنه و یک پورتال درست می کنه و پورتال را می ذاره زیر پای آدرین و بیدارش می کنه .آدرین همینه که پامیشه یک دفعه توی پرتال میفته از زیر میز میام بیرون و داد می کشم _آدررررررررین فرد سیاه پوش توی پورتال می پرد و پورتال بسته می شود .تنها چیزی که از فرد سیاه پوس فهمیدم این بود که 

اون یک زن بود