?Who is the king
ببخشید که دیر میدم درک کنید هر روز امتحان دارم
P17
مرینت
کم کم هوا تاریک شده بود
ادرین رفت و منم برگشتم جنگل
رفتم طبقه بالا
نگاهی به در اتاقش انداختم صدایی ازش درنمیومد
گوشه درو باز کردم که اگه خوابیده برم خونه
مثل همیشه کنار پنجره وایساده بود و یه شیشه دستش بود
نگاهی بهم انداخت و گفت : بیا تو
رفتم داخل و درو بستم
روی تخت نشست و به منم گفت کنارش بشینم
_ میدونم الان میخوای بگی چرا میخوری لازم نیست بازم تکرار کنی
هیچ وقت اینطوری قانع نشده بودم هر کاری که تو دوست نداشته باشی رو انجام نمیدم اما .....
دیگه حرفشو ادامه نداد
اصلا متوجه نیست داره چی میگه باید زود فرار کنم
من : خب دیگه من من برم
بلد شدم اما دستمو گرفت و مانعم شد
حو لم داد افتادم روی تخت و روم خوابید
کم کم صورتشو بهم نزدیک کرد
دستامو بای صورتم گذاشتم دستامو گرفت و محکم روی نگه داشت
نگاه خماری بهم انداخت و لبامو بوسید
لباشو برداشت اما ازم فاصله نگرفت
بوسه کوچیکی روی لباش زدم
قیافه متعجبی گرفت خودمو از زیرش بیرون کشیدم از اتاق بیرون رفتمم و زودی فرار کردم
خوبه که فردا بیدار بشه چیزی یادش نمیمونه
خودمم نمیدونم چرا اونکارو کردم
فکنم عاشقش شدم !
تا رسیدم به خونه با خودم فکر کردم
اگه یه روزی بین کی و ادرین قرار گرفتم باید کدوم رو انتخاب کنم ؟
من واقعا کدومشون رو دوست دارم ؟
امممم یه چالش میزارم !
رفتم سمت تخته سفید داخل اتاقم و با ماژیک بالای صفحه نوشتم : پادشاه کیه ؟
اسم چالش پادشاه قلبم کیه ؟
اسم هردوشون رو نوشتم هر کدوم توی هر مسابقه بهتر باشن یه تیک میخورن و در اخر هر کس تیک های بیشتری داشت قبول میشه !
واسه اولی امتحان میکنم ببینم اونا کسی رو جای من میزارن یا نه
به یکی از دوستام زنگ زدم و ازش کمک خاستم بخاطر اینکه قبول کنه مجبور شدم کل داستان رو واسش تعریف کنم
من : حالا کمکم میکنی ؟
_باید چکار کنم ؟
من : میخوام بری خونش و ازش بخوای با حقوق کمتر و اضافه کاری اونجا به جای من کار کنی
_ خیلی خب فردا صبح میرم