ارباب زاده
پارت ۷
آیلین + مرینت - آدرین &)
+آه آدرین اومدی ، اومدم تبریک بگم .... خیلی خوشتیپ شدی (رو به مرینت) تو هم خیلی خوشگل شدی
-و & ممنون
+ من دیگه میرم ، خداحافظ
-و + خداحافظ
بعد چند مین آیلین میره
&(با حرص ) دختره ی عفریته
- بیخیال حرص نخور بیا اینجا بشینیم
& باش
۲ ساعت بعد
همه ی مهمون ها رفتن به غیر از خاله آدرین و پسر خالش .
بالاخره موقع دادن دستمال خونی بود . وقتی به عمارت رسیدیم به طرف اتاق رفتیم . دم در اتاق مادر ادرین و خالش بودن و دست مادر ادرین یک دستمال پارچه ای سفید رنگ بود . شاید با خودتون بگید که چرا بقیه مهمون ها نبودن ، رسم روستا اینه که فقط باید مادر داماد ، مادر عروس و خاله داماد و خواهر داماد دم در منتظر دستمال خونی باشند .
امیلی : آدرین ، پسرم یه لحظه نرو تو اتاق.
& چشم ( من : آفرین بچه حرف گوش کن ، آفرین &: ببند 😑😒)
امیلی یک نگاه کوچیکی به مرینت کرد و دوباره به آدرین نگاه کرد
- من میرم تو اتاق ، با اجازه
امیلی : آدرین بیا این دستمال رو بگیر
از دید آدرین
به دستمال پارچه ای سفید رنگ که دست مادر بود نگاه کردم و دستمال رو از دستش گرفتم . بعد ۱ مین میخواستم وارد اتاق بشم که مادر دستش رو گذاشت رو شونم و گفت : آدرین یه لحظه نرو.
بهش نگاه کردم و گفتم : بله
مادر : خودت رو کنترل کن
& چشم
و وارد اتاق شدم مرینت بالای تخت نشسته بود و گفت : یکم زیاده روی نکردن ؟
به دور و اطراف اتاق نگاه کردم . همه جا گلبرگ های گل رز ریخته بود . بینابین گلبرگ ها هم شمع های کوچیک بود . وسط اتاق هم تخت با رو تختی های سفید بود که با گلبرگ های رز شکل قلب رو در آوردن . کنار دو طرف تخت هم کنار تختی بود که روش دو تا گلدون بود که داخلش گل رز بود [همه رز ها قرمز هستن] یه سمت دیوار هم پنجره بزرگ بود که روش پرده سفید زده بودن .
______________________________________________
این پارت رو خیلی زیاد تر از قبلی ها دادم
اگه تا امشب لایک و کامنت بالاتر از ۱۰ تا باشه بعدی رو میزارم