مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/02/05 17:03 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۴۵

#پارت_چهل_و_پنجم

#مرد_جذاب_من
#My_sexi_man

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#فلیکس
رفتیم یه گوشه یه نفس عمیق کشیدم و خیلی سریع گفتم...
F: معلومهستداریچیکارمیکنی؟
A: 😳هاع؟
F: معلومهستداریچیکارمیکنی؟
A: 😑میشه شمرده شمرده صحبت کنی؟
یه نفس عمیق دیگه کشیدم و گفتم...
F: میگم معلوم هست داری چی کار می کنی؟
A: آها...اره...یعنی نمی دونم...مگه کار اشتباهی کردم؟
دستم رو به نشونه تأسف روی پیشونیم گذاشتم و گفتم: ای خدا......
F: بابات که اونجوری ری‌د بهت...به غیر از اون اومدی اینجا داری گیم میزنی...!؟ اونم با...با لایلا آخه
یه لبخند احمقانه ای زد و گفت...
A: جوش نیار بابا می دونم دوسش داری کاری باهاش ندارم فقط داشتیم گیم میزدیم
پلک چشم سمت راستم چند بار پشت سر هم پرید و یقه لباس ادرین رو گرفتم و گفتم...
F: پدر س.گ من می خوام با اون دختره کات کنم بعد تو در مورد عشق و عاشقی حرف میزنی
A: چیه؟ نکنه از مرینت من خوشت اومده؟
(نویسنده: اوه آقا رو...مرینت من🗿✨)
یقه اش رو ول کردم و گفتم...
F: نه بابا کی با اون دختره کار داره!؟
چند لحظه سکوت بود و هیچ کدوم مون هیچ حرفی نزدیم که ادرین سکوت رو شکست و گفت:
A: حالا چی کارم داشتی؟
F: ام...خوب...هیچی ولش کن دیگه مهم نیست
سرش رو تکون داد داد و رفت روی صندلی میزش نشست...
به گوشیه ادرین پیام اومد...