?Who is the king
8
P8
اربابشون که هنوز اسمش نا معلومه
صدای نرینتو شنیدم که گفت اون عکسا رو به کسی نشون نده
مگه اون عکس چیه ؟
طرف نرده ها رفتم پایینو نگاه کردم جولیکا کنار پله ها وایساده بود
من : هی جولیکا
نا تعجب بهم نگاه کرد و گفت : بله ارباب
من : بیا بالا
سری از پله اا بالا امد و گفت : ارباب شما اسم منو میدونید ؟
من : تو از بچگی اینجا بودی میخوای اسمت رو هم ندونم؟
جولیکا : با من چکار داشتید ارباب ؟
من : گوشیتو بده
به درورش نگاه کرد و گفت : گوشی ؟!
من : اون عکسی که دختر جدیده میگفت به کسی نشون نده رو بده
جولیکا : هان اون ام من پاکش کردم
من : از تو چشات میشه فهمید دروغ میگی زود باش بدش
جولیکا : چشم ارباب
گوشیش رو در اورد و بهم داد
یه از من و مرینت بود که روی کاناپه خوابیده بودیم پس یکم پیش مرینت میخواست اینو بگه
اما من چیزی یادم نمیاد
من : اینو از کجا اوردی
جولیکا : خودم دیشب گرفتم ببخشید ارباب زود پاکش میکنم
بهش پس دادم لبخندی زد و گفت : ارباب من واقعا خیلی تعجب کردم که اسم من رو میدونید اخه من اصلا شما رو ندیدم
من : درسته همو نمیبینیم اما تو توخونه من زندگی میکنیا تازه لوکا خیلی درباره تو بهم گفته
چشماش برق زد
من : خیلی خب برو به کارت برس
جولیکا : چشم ارباب
بدو بدو از پله ها رفت پایین
رفتم توی اتاقم روی تخت دراز کشیدم دستامو زیر سرم گذاشتم و به دیشب فکر کردم
من هیچی یادم نمیاد این عکس از کجا امده
یعنی غیر از این عکس چیز دیگه ای هم بوده