مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/30 15:06 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۳۳

#پارت_سی_و_سوم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#ادرین
A:
خب داشتم از دست پدرم که منو تو خونه زندانی کرده بود فرار می کردم...
بادیگاردم افتاده بود دنبالم و من لندن رو خوب نمی‌شناسم و ممکن بو که گم بشم ولی برام فقط این مهم بود که فرار کنم...
وارد یه کوچه شدم که چند تا پسر گردن کلفت اونجا بود...اولش بهشون توجه ای نکردم کن یکی از اونا گفت که این جا برای او ناست و منم که دنبال دردسر نبودم اونجا رو بدون هیچ حرفی ترک کردم ولی افتادن دنبالم و هر جا که می رفتم می گفتن اینجا برای اوناست...
LL: فکر کنم اون پسر رو بشناسم
A:
اخر سر از دستش عصبانی شدم و با عصبانیت بهش گفتم به تو ربطی نداره و مثل اینکه از دستم عصبانی تر شد و اومد نزدیکم و یه مشت زد تو صورتم بقیه دوستاشم صدا کرد و شروع کردن به کتک زدنم....
تا سر حد مرگ زدنم و منم سعی کردم از دست شون فرار کنم...
و آخرم که تو منو پیدا کردی و ازت ممنونم...
چطور می تونم جبران کنم؟
LL: ☺️باید از فلیکس تشکر کنی نه من
A: به هر حال ممنونم
LL: خواهش می کنم
A: راستی اسمت چیه؟
LL: مگه فلیکس در مورد در مورد من بهت نگفته بود؟
A: چرا گفته بود
LL: پس چرا اسمم رو نمی دونی؟
(نویسنده: اینجا رو دیگه ری‌دی  ادرین🗿)
A: خب می دونی من حافظه ام ضعیفه مخصوصا اسم ها رو یادم نمی مونه
LL: اهان باش....من لایلا ام
A: منم ادرین ام
LL: 😑می دونم
A: 😁
با لایلا رفتیم سمت فرودگاه تا سوار هواپیما بشیم و بر گردیم ولی از جایی که من شانس ندارم یه اتفاقی افتاد که نباید می افتاد🗿💔