مرد جذاب من
پارت ۳۰
#پارت_سی
#مرد_جذاب_من
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فلیکس
گوشی رو قطع کردم و زنگ زدم به یکی که توی لندن زندگی می کرد و مورد اعتمادم بود...
مکالمه فلیکس و اون ادم مورد اعتمادش👀
LL: جانم؟
F: حالت خوبه؟
LL: اره ممنون خوبم
F: می تونی یه کاری برام انجام بدی؟
LL: اره حتما
F: بهت یه ادرس می دم برو اونجا حال اون فرد خیلی بد و تو باید نجاتش بدی
LL: چی؟ من باید این کار رو بکنم؟
F: اره...لطفا
LL: اما
F: بخاطر من
LL: باشه
F: فقط ممکنه که اون اونجا نباشه و آدرس اشتباه باشه
LL: خب اگه نبود چی؟
F: می تونی این مسئله رو کاملا فراموش کنی و بر گردی خونه
LL: باشه
F: اون یه پسر بیست ساله است که دقیقا مشخص ظاهری منو داره باید بری و پیدایش کنی
LL: باشه
F: ممنونم لایلا...جبران می کنم
بعد گوشی رو قطع کردیم...
#لایلا
رفتم به آدرسی که فلیکس داده بود ولی همچین پسری رو پیدا نکردم تا اینکه دو کوچه اون ور ترش وقتی داشتم رد می شدم صدای همون قلدر رو شنیدم که داشت مثل همیشه به یه نفر زور می گفت رفتم یه گوشه قایم شدم و وقتی اون قلدر از کوچه اومد بیرون رفتم توی کوچه اینبار اون پسری که فلیکس گفته بود رو پیدا کردم و بزور بردم و سوار ماشین کردم...
واقعا اوضاعش خیلی خراب بود و بی هوش شده بود...
ماشین رو روشن کردم و رفتم سمت خونم...