سلاح فصل ۳:بازگشت 4
:///
دیگه داریم به پارت ۷ میرسیم:-:
از زبان نویسنده:
همه از دیدن آدرین تعجب کرده بودن(پشماشون رخته بود🤣🍺).خب..حق دارن.شما وقتی یکی که مرده رو بعد یه سال زنده میبینین تعجب نمیکنین؟نازو بیشتر از همه تعجب کرده بود ولی دراکولا زیاد واکنشی نشون نداده بود.چون خبرداشت.بله.تو اون کاغذی که دراکولا خورد راجب زنده بودن آدرین و شورش نوشته شده بود.
نگهبانا ریختن تو سالن و شروع به جنگیدن با سوین سویل .لایلا و آدرین شدن.سوین و سویل قدرتی داشتن که بهشون اجازه میداد از دمشون هرچیزی دربیارن به همین خاطر با مسلسل هایی که از دمشون دراومده بود داشتن نگهبانارو تو هوا میزدن.(خدایی خیلی قدرت خوبیه🗿)لایلا و آدرینم که خودتون میدونین دیگه..همون لحظه صدای انفجارهای متعدد اطراف قصر و داخل قصر اومد.لورد با قدرتش بمب درست میکرد و دونا بمبارو با چوب بیسبالش پرت میکرد تو قصر. نازو عصبی مچ دست دراکولا رو گرفت و کشوندش یه گوشه و به دیوار چسبوندش.تو صورت دراکولا خم شد و پرسید:تو از شورششون خبر داشتی؟!
دراکولا از استرس همونجا فریز شد.چی باید میگفت؟
با تته پته گفت:ن.نه..خبر نداشتم
نازو پوزخندی زد و ل*باشو رو ل*بای دراکولا گذاشت و محکم فشار داد.(RF و پ.ن:هاهاهاها دراکولا جان دیگه دوران متنفر بودنت از نازو تموم شد😔😹😈) دراکولا یه شوک خیلی بد بهش وارد شد و کاملا کاملا سرخ شد.بعد دو ثانیه به خودش اومد و سعی کرد نازو رو از خودش جدا کنه..اما لعنتی نازو خیلی خرزور بود.بعد چند ثانیه دراکولا دیگه تقلا نکرد و ول شد.همون لحظه نازو خودشو از دراکولا جدا کرد و به دراکولا نگاه کرد.تو رنگ چشمای دراکولا یسری رگه های قرمز دیده میشد.(هردو:😈😈😈😈😈😈) دراکولا دو بار پلک زد و به نازو نگاه کرد.نازو برای تست کردن یچیزی اول پرسید:دراکولا؟
دراکولا لبخندی زد و پرسید:بله نازو ساما؟(آر اف و.پ.ن: فهمیدین چیشد؟فهمیدین؟فهمیدین؟فهمیدین؟ فهمیدین؟ فهمیدین؟ فهمیدین؟ فهمیدین؟ فهمیدین؟🤣🤣🤣)
نازو نیشخندی زد.
نازو:برو سراغ کسانی که جرعت کردن شورش کنن.
دراکولا:چشم نازو ساما.
دراکولا دزرت ایگلش رو ظاهر کرد و سمت لایلا رفت.لایلا با دیدن دراکولا لبخندی زد و صداش کرد اما خب خورد تو ذوقش.
دراکولا:حق نداری اسم منو به زبون بیاری شورشی!
و تفنگش رو گرفت سمت لایلا و شروع به شلیک کرد.لایلا مجبور شد هی همرو جاخالی بده.
نازو با دیدن دراکولا لبخندی زد و گفت:دیگه لازم نیست کاری کنم!دراکولا همه کارارو برای من انجام میده!!(آر اف:بدبخت من😑💔پ.ن:نازی نازی💔😑)
و با لذت به جنگیدن دراکولا خیره شد.(کور شی ایشالا😑😑) ... .. آدرین با حس کردن کسی پشت سرش فوری برگشت پشت سرش و با لوکا مواجه شد.
آدرین:ب.برادر!..
لوکا:د.دارم خواب میبینم؟تو..واقعا زنده ای؟(هردو:نه په مرده و زامبی شده..😑💔)
آدرین بغض کرد.نمیدونست چی بگه.لوکا گونه های آدرینو گرفت تو دستش.
(احساس میکنم لوکا/شدو بیشتر بابای آدرینه/سونیکه تا برادر بزرگتر😐😑)
آدرینو بغل کرد.آدرینم متقابلا لوکا رو بغل کرد.
(هردو:مری اونور داری چیکار میکنی بیا خواهر برادرا تکمیل شین😐🤣)
یدفعه یه نگهبان خواست بزنه آدرینو بکشه ولی خودش مرد.قبل اینکه دستش حتی به آدرین بخوره سوین رسید و با مسلسلش نگهبانه رو پ*اره کرد.
سوین:عام..ببخشیدا ولی آدرین دقیقا داری چیکار میکنی؟:/
(پ.ن:منم نمدونم://)
لوکا:دقیقا تو بغل منه.
سوین:آدرین دراکولا یه مشکلی داره.اون داره بالایلا میجنگه.
آدرین:چی؟چه مشکلی؟
سوین:من دراکولا و نازو رو زیر نظر داشتم.نازو رو دراکولا طلسم بوسه هیپنوتیزم(اسمشو همینجوری یچیی نوشتم نخندین بهم) گذاشته.خودت خوب میدونی طلسمش چیه.
آدرین متعجب به سوین نگاه کرد و گفت:داری جدی میگی؟
بعد به دراکولا نگاه کرد.دراکولا با یه حالت پر ابهتی پاشو رو یه دست لایلا که افتاده بود زمین و از شکمش هم داشت خون میرفت گذاشته بود و تفنگو گرفته بود جلوش.(عروس چقد خفنه😐🤣🤣🤣🤣)
آدرین بلند داد زد:نننننننننننههههههههههههههه!!!!!!!
(چیه؟خو آبجیشه💔😐)
بعد با سرعتش رسید به دراکولا و زد به دستش. تفنگ از دست دراکولا رها شد و افتاد زمین.دراکولا به آدرین نگاه کرد.اون رگه های قرمز تو رنگ چشمش به زیبایی میدرخشیدن.
دراکولا:هم...تو سردستشونی؟
آدرین:حدس بزن.
و با سرعتش دراکولا رو برد یذره اونور تر و لایلارو برداشت. شکم لایلا تیر خورده بود و ازش خون زیادی رفته بود.از طرفی وضعیت روحی لایلا افتضاح بود.(😭😭😭😭🤣🤣🤣🤣🤣🤣من چرا دارم میخندممممم)
آدرین:لایلا به خودت بیا دراکولا طلسم شده حرفا و کاراش از قصد نیست.
لایلا با لحنی ناراحت و متعجب از آدرین پرسید:مطمئنی؟چه طلسمی؟
آدرین:طلسم بوسه هیپنوتیزم.
لایلا:چی؟
جفتشون خواستن به دراکولا نگاه کنن اما دراکولا اونجا نبود.سرگردان اطرافو نگاه کردن.تا اینکه دراکولا پشت آدرین ظاهر شد و خواست بزنتش اما لایلا زود فهمید و خودشو سپر کرد و باری دیگر تیر خورد.ایندفعه تیر تو سینش فرو رفته بود و درد زیادی داشت... لایلا فریادی از درد کشید و افتاد زمین.آدرین فوری برگشت و با بهت به لایلا نگاه کرد.
دراکولا پوزخندی زد و گفت:یکیتونو کم کردقراره نازو ساما خیلی بهم افتخار کنه!!
دراکولا خواست آدرین رو هم بزنه ولی یدفعه سویل با دستش محکم زد پشت گردن دراکولا.دراکولا بیهوش شد و افتاد زمین.
سویل:باید بریم کار بقیه تموم شده.لایللرو من میارم.(بابا خر زور😐😐😐)
آدرین بغضشو قورت داد.لایلا هرچقدم که بدجنس بود بازم زمانی خواهر بزرگترش بود و آدرین نمیتونست براش ارزش قائل نباشه و این احساسات رو لایلا هم داشت.لایلا هنوزم آدرین رو داداش کوچولوش میدونست.(با اون کلمه کوچولو کل ابهت سونیک/آدرین ریخت😑🤣) با قدرت تلپورت سورین فوری از اونجا جیم شدن و رفتن.
*چند ساعت بعد*
سولو:خب..راهی نیست.
لورد:یعنی چی راهی نیست؟؟
سولو:درواقع فقط یه راه وجود داره.برای اینکه بتونیم طلسمو از روش برداریم باید نازو رو بکشیم. چون نازو کسیه که طلسمو گذاشته.بهتره امیدوار باشین که نخواد کاری کنه..وگرنه مجبور میشیم از سر راه برش داریم.
لورد:هی پرنسس قرار ما این نبود.
سولو:دقیقا قرارمون همین بود مستر.حرفامو فراموش کردی؟
و بعد سولو از اتاق بیرون رفت.
سورین:لورد..خودت خوب میدونی.پرنسس سولو وقتی هدفی رو برای خودش مشخص میکنه تا بهش نرسه بیخیال نمیشه.و همینطور هرکسی که سر راه هدفش قرار بگیره رو نابود میکنه مهم نیست کی باشه.پس..بهتره زیاد با پرنسس کل کل نکنی
لورد:ولی نمیتونم بذارم خواهرم به اون مرتیکه بچسبه فقط بخاطر یه طلسم.
سورین:نگران نباش یکاریش میکنیم.
*پایان پارت*
کامنت و لایک کنید:-: