?Who is the king

R.m R.m R.m · 1402/01/27 15:52 · خواندن 2 دقیقه

5

P5
مرینت 
با بقیه خدمتکارا اشنا شدم بقیشونم مثل جولیکا مهربون بودن 
من : اینجا فقط لوکا بد اخلاقه ؟
جولیکا : اون تو برخورد اول اینطوریه اما قلب بزرگی داره و خیلی مهربونه یکم بیشتر باهاش اشنا بشی میفهمی 
من : اما من اینطور فکر نمیکنم 
جولیکا : شب شده زود باش باید بری شام اماده کنی 
من : تو با من نمیای ؟
جولیکا : منکه اجازه ندارم خودت باید بری 
من : باشه پس من رفتم 
از اتاق خدمتکارا بیرون امدم کنار دیوار پله بود از اونا بالا رفتم 
یه پزیرایی اونجا بود یه میز بزرگ وسط بود که کلی غذا روش بود و یه مبل بزرگ کنار نرده ها 
صدای باز شدن در امد 
سری رفتم سمت پله ها که فرار کنم اما دیر شده بود و منو دید 
مثل اون روز یه پیرهن کوتاه با یه شلوار بلند سفید مشکی تنش بود اما اما شنل نداشت 
من : اا... میخواستم برم .... که راحت ... غذا بخورید ..
_ تو همون جدیده ای ؟
من : اره 
_ لازم نیست بری برو اونا وایسا 
رفتم کنار دیوار وایسادم سر میز نشست و شروع کرد به خوردن
من گوشه دیوار با ترس بهش نگاه میکردم 
چنگالشو روی میز گذاشت بهم نگاه کرد و گفت : چرا اونطوری بهم نگاه میکنی !
من : خب شما خیلی ترسناکی
_ لازم نیست ازم بترسی 
منکه قاتل نیستم 
من : باشه نمیترسم 
_ اسمت چیه 
من : منو به مدل های مختلفی صدا میکنن مرینت مارینت مری ماری خودمم نمیدونم اسمم مرینته یا مارینت اسم شیرینی فروشی ما مارینته ولی پدر و مادرم مرینت صدام میکنن ...
_ چقدر حرف میزنی فقط یه اسم ازت خاستم 
من : ببخشید 
از سر میز بلند شد و گفت : بگو بیان اینجا رو جمع کنن 
رفتم سمت میز چانمو گرفت صورتمو روبه بالا کرد با دقت توی چشمام نگاه کرد و گفت : مارینت یعنی دریا چشمای توهم منو یاد دریا میندازه 
من : این چیز خوبیه ؟
صورتمو ول کرد و گفت : اهوم خوبه 
چقدر دیگه باید بری مدرسه ؟
من : یک ماه دیگه مونده
سری کتون داد و گفت : خوبه 
رفتم سمت اتاقش و درو بست چند نفر امدن کمکم و میز رو جمع کردیم و بعد رفتن پایین 
تا موقعی که بخوابه جلوی در اتاقش وایسادم و بعدش رفتم طبقه پایین جولیکا امد سمتم و گفت : روز اول چطور بود ؟
من : اونقدری که فکر میکردم بد نبود 
جولیکا : زود باش تعریف کن 
بعد از اینکه با جولیکا حرف زدیم لباسامو عوض کردم و رفتم خونه ساعتو سر زنگ گذاشتم و خوابیدم 
صبح زود بیدار شدم و رفتم مدرسه  
بهمون برنامه امتحانی دادن و گفتن که از هفته بعد مدرسه تعطیله و فقط یک روز برای کل امتحان ها باید بریم