(2) Miraculous legend
سلامم
خوبین خوشین سلامتین؟
امروز اومدم با پارت ۲
ببخشید که دیر شد.
بزن بریم
ناشناس: سالن شماره ۴ سمت راست زیر پایه مجسمه.
ناشناس دستش را به طرف جعبه ای که زیر مجسمه قرار گرفته بود دراز میکند.
زمانی که جعبه را باز میکند نور زیادی از آن بیرون میآید و یک کوامی جلوی اون فرد ظاهر میشود.
_واووو پس تو یک کوامی هستی!
_سلام. بله درسته اسم من فلونه. من کوامی شما هستم معجزه گر شما یک گل سر به شکل پروانست و زمانی که شما تبدیل میشوید من داخل معجزه گر میرم.
_اووو سلام فلون اسم منم نیرواناست. از دیدنت خوشحالم. فعلا باید بریم بعداً میتونیم صحبت کنیم
*****
مرینت: آدرین عجله کن الان باید شروع کنیم.
آدرین: راستش... من نمیتونم... متاسفم مرینت ولی احساس می کنم حالم خیلی خوب نیست.
مرینت: یعنی مریض شدی!!!؟؟؟
آدرین:نهههه... نه... فقط الان نمیتونم بخونم.
مرینت: پس کی باید جای تو بخونه؟
آدرین: نمیدونم. تو میتونی اینکار رو انجام بدی؟
مرینت:م...م...مننن؟؟ ولی آخه...
لوکا:عجله کنید بچه ها تا ۱ دقیقه دیگه شروع میکنیم.
مرینت و بقیه آماده میشن.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بعد از اجرا:
آدرین: واقعا عالی بود مرینت خیلی خوب خوندی.
مرینت: واقعا؟ممنونممم^^
صدای بوق ماشین اگرست بلند میشه.
_اوه من دیگه باید برم ببخشید مرینت.
_باشه خداحافظ آدرین.
مرینت هم به سمت خونه حرکت میکنه.
مرینت: امم تیکی اون چیزی که گفتی رو هنوزم حس میکنی؟
تیکی: آره مرینت تازه قوی تر هم شده. فکر کنم هنوزم تو این شهر معجزه گر باشه.
مرینت:یعنی میگی ممکنه...
ناگهان هیولای بزرگی از خیابان کنار مرینت عبور میکنه.
هیولا: مردم پاریس شما من رو نادیده گرفتید حالا نوبت خودتونه که نادیده گرفته بشین!
مرینت: وقت تبدیل شدنه.
مرینت پشت یک دیوار پنهان میشه.
_تیکی خال ها پدیدار.
بعد لیدی باگ جلوی هیولا را با یویو میگیرد.
_داری چیکار میکنی؟ لیدی باگ فکر میکردم تو آدم خوبی باشی ولی نه تو هم من رو نادیده گرفتی پس باید خودت هم نادیده گرفته بشی تا بفهمی چی حسی داره.
سپس اشعه ای از نور به سمت لیدی باگ پرتاب میکنه.
اما کت نوار قبل از اینکه به لیدی باگ آسیبی برسه اون رو نجات میده.
_به موقع رسیدی کت. اون هیولا نزدیک بود نابودم کنم.
_اره معلومه خیلی قویه.
بعد لیدی باگ و کت نوار به سمت هیولا میرن.
******
بعد از نبرد:
_بزن قدش_بزن قدش
_کت نوار شرور ها دارن قوی تر میشن چطوری باید جلوی مونارک و شرور هاش رو بگیریم؟
_مطمئن باش میتونیم شکستش بدیم.
لیدی باگ لبخندی میزند و به سمت خونه حرکت میکند.
_تیکی خال ها ناپدید.
مرینت:تیکی میتونی بفهمی اون قدرت از کجا میاد؟
تیکی: تقریباً! انگار داره ضعیف میشه... فکر کنم یکی داره اون قدرت رو از اینجا دور میکنه...
مرینت: میشه بگی چه قدرتیه؟
تیکی: هر وقت معجزه گری شروع به کار کنه ما کوامی ها میتونیم حسش کنیم. این معجزه گر احتمالا باید قدرت تغییر داشته باشه...
مرینت:یعنی اگه خیلی به ما نزدیک بشه میتونیم پیداش کنیم؟
تیکی:ممکنه.