?Who is the king
(4)
P4
مرینت
از ادرین خداحافظی کردم رفتم جنگل و دنبال اون خونه گشتم
پیداش اینجاس
در باز بود رفتم تو و با یه دختر مواجه شدم
من : سلام
_ سلام تو باید خدمتکار جدید باشی ؟ من جولیکام اسم تو چیه ؟
خیلی تند تند حرف میزد
من : سلام اره همونم خوشبختم منم مرینتم جولیکا : میخوای باهم دوست بشیم ؟
من : معلومه که میخوام !
این مثل بقیشون نبود این انگار با اونا فرق داشت
(دوستی این دوتا اونجوری نیست که یکیشون پر حرفه و اونیکی جدی اینا هر دوشون پر حرفن )
جولیکا : عالیه بیا بهت بگم باید چکار کنی
یه دست لباس مثل لباسای خودش بهم داد پوشیدم یه پیرهن با جلیقه مشکی و شلوار مشکی ( عکس کاور )
جولیکا : تو خدمتکار طبقه بالایی یعنی سخت ترین بخش خونه جلوی در اتاق ارباب
من : دقیقا باید چکار کنم ؟
جولیکا : باید اون بالا رو مرتب کنی و همیشه جلوی در اتاق ارباب باشی که اگه چیزی لازم داشت فراهم کنی
من : برنامش چیه چه چیزایی لازم داره ؟
جولیکا : بیشتر توی اتاقشه و سر ساعت میاد بیرون غذا میخوره و برمیگرده داخل اتاق
من : هیچ دوستی نداره ؟
جولیکا : نمیتونه با هیچ کس دوست بشه چون داخل اجتماع بزرگ نشده و نمیدونه باید چکار کنه
من : تنها داخل اتاق چکار میکنه ؟
جولیکا : بجز خدمتکار بالا و لوکا کسی اجازه نداره وارد اتاق بشه منم تاحالا نرفتم اون تو ولی بیشتر شبا خیلی مست میکنه و اون موقع ممکنه از اتاق بیاد بیرون اصلا متوجه نیست چکار میکنه پس باید خیلی مراقب باشی
من : یعنی ادم میکشه ؟
جولیکا : ادم بکشه ؟ اممم نمیدونم منکه تا حالا ندیدم
من : واییی اگه منو بکشه چی؟
شونه ای بالا انداخت
من : اسمش چیه ؟
جولیکا : من حتی اسمش رو نمیدونم همه ارباب صداش میکنن
من : وا چقدر خشن میگم شغلش چیه که انقدر پولداره ؟
جولیکا : اصلا واسه پول در اوردن جایی نمیره ولی همون طور که میبینی پولداره والا منم نمیدونم شغلش چیه
اون پسر مو ابیه از پشت دستشو دور گردن جولیکا انداخت
من : هی ولش کن !
نگاهی بهم انداخت و بعد به جولیکا نگاه کرد و گفت : تو بازم پر حرفی کردی ؟
جولیکا : داداش لوکا تویی
من : داداش لوکا ؟ اون قاتله اون میخواست منو بکشه !
جولیکا : قاتل ؟
لوکا : انگار یه دیوونه دیگه مثل خودت پیدا کردی
جولیکا : اون تازه امده اسمش مرینته
لوکا : خیلی خب برید دیگه
جولیکا دستمو گرفت و گفت : بیا بریم با بقیه اشنات کنم