مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/23 17:55 · خواندن 1 دقیقه

۲۶

#پارت_بیست_و_ششم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#ادرین
از اتاق رفتیم بیرون...
روی یکی از مبل ها نشتم و فلیکس گفت که می‌ره خونه (خونه ادرین) ولی من همین جا موند....
سرم رو به لبه مبل تکیه دادم و یه نفس عمیق کشیدم و چشام رو بستم و خوابم برد...حدود نیم ساعت بعد بیدار شدم و رفتم اتاق مرینت...وقتی دیدم خوابیده رفتم و پتو رو کشیدم روش و خودم هم رفتم حموم...
(نویسنده: درسته رفت حمومی که تو اتاق مرینت بود)
از حموم که اومدم لباس هامو پوشیدم و رفتم سمت مرینت و نشتم بغلش و به صورتش نگاه کردم که چقدر مظلوم خوابیده🥺🥲🫀
یه لبخند زدم و نگاهم رو از مرینت بر داشتم و در اتاق نگاه کردم...
(نویسنده: نشته ام به در نگاه می کنم آن دریچه آه می کشد🗿)
#مرینت
چشام رو باز کردم. ادرین بالا سرم بود...
یه لحظه دیدگاه ام نصبت به ادرین عوض شد و اون مثل یه فرشته بنظر می رسید...
(نویسنده: اخی...حالا قراره بلا ها سرت بیاره این فرشته🗿)
خیلی اروم صداش کردم...ادرین
برگشت نگام کرد...
A: وای ببخشید... بیدارت کردم؟
N: نه
دستش رو گذاشت روی موهام و اروم شروع کرد به نوازش کردن...
A: حالت خوبه؟
N: نه خیلی
با یه نگاه ناراحتی داشت نگام می کرد...
M: میشه برام یه لیوان اب بیاری؟
A: اره حتما
از جاش بلند شد تا بره برام یه لیوان اب بیاره...
صدای پیامک گوشی اومد...گوشی ادرین روی میز بود...گوش رو برداشتم که پیام از کلویی بود...
ولی چون رمز گوشی رو بلد نبودم نتونستم برم پیام هاشو بخونم...