مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/23 17:19 · خواندن 2 دقیقه

بپر ادامه

#پارت_بیست_و_پنجم

#مرد_جذاب_من

~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 

#مرینت
ادرین شروع کرد به در اوردن لباس هاش...این باعث شد که بیشتر از قبل اشک بریزم....
فلیکس هم شلوارش رو در اورد...
فلیکس اومد نزدیک و چسب روی دهنم رو کند و ل.ب.اش رو گذاشت روی ل.ب.ام و شروع کرد به خوردن شون...
وقتی فلیکس رفت کنار ادرین اومد جلوم و با یه لحن ناراحتی گفت: من معذرت می خوام مرینت...
بعد از گفتن این حرفش ک.ی.ر بزرگش رو کرد تو ک.ص.م که باعث شد یه داد بزرگی بزنم... واقعا خیلی درد ناک بود که فلیکس از پشت ک.ی.رش رو کرد ک.و.نم که باعث شد دردم چند برابر بشه.
وقتی ک.ی.ر.اشون رو ازم توم در اوردن ادرین منو چرخوند به پشت و ک.ی.رشو کرد تو ک.و.نم و شروع کردم به تلمبه زدن داشتم اه و ناله می کردم که فلیکس اومد و ک.ی.رشو کرد تو دهنم.
از اه گفتناش معلوم بود داشت بهش خوش می گذشت ولی من چی؟ داشتم این وسط پاره میشدم تا اینکه ادرین انقدر تلمبه زد که ا.ب.ش اومد، اومد جلوی صورتم و ک.ی.رش رو کرد تو دهنم و همه ا.ب.ش رو خالی کرد تو دهنم...
هعی چرخشی جاها شون رو باهم عوض می کردن.
انقدر س.ی.ن.ه هامو خورده بودن که می سوخت و انقدر زده بودن به ب.ا.س.نم که قرمز شده بود...
دیگه تحمل نداشتم چند ساعت بود داشتن منو م.ی.ک.ر.د.ن....دیگه نمی تونستم و شروع کردم به التماس کردن که دیگه این کارو انجام ندن چون دیگه نمی تونستم این همه درد رو تحمل کنم...
به هم دیگه یه نگاهی کردن و فلیکس گفت: فعلا یکم استراحت کن....
بلند شدن و رفتن لباس هاشون رو پوشیدن و از اتاق رفتن بیرون...خودم رو بی جون انداختم روی تخت...انقدر خسته شده بودم که خوابم برد....