مرد جذاب من

Marl Marl Marl · 1402/01/21 18:47 · خواندن 1 دقیقه

پارت ۱۴

#پارت_چهاردهم

#مرد_جذاب_من

__________________

 

#فردا_صبح
#مرینت
از خواب که بیدار شدم از جام بلند شدم و ساعت رو نگاه کردم...
M: وای نه خواب موندم...الان برای رفتن به دانشگاه خیلی دیره
از جام بلند شدم و مستقیم رفتم حموم.
لباس هامو پوشیدم و گوشیم رو برداشتم....
بیست و هفت تا میس کال از الیا
سی تا میس کال از ادرین
زنگ زدم به الیا
مکالمه مرینت و الیا...
M: الو الیا
AL: مرینت...حالت خوبه؟
M: ...اره من خوبم
AL: چرا هر چقدر زنگ زدم جوابم رو ندادی؟
M: ببخشید خواب بودم
AL: ساعت خواب مرینت خانم
M: حالم بده الیا میشه شوخی نکنی
AL: چرا حالت بده؟
M: ...کل بدنم درد می کنه
AL: چرا؟
M: بعدا برات توضیح میدم بای

بعد گوشی رو قطع کردم....دیگه حوصله زنگ زدن به ادرین رو نداشتم...تا اینکه چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد، ادرین بود ولی جواب ندادم...
از اتاقم اومدم بیرون تا برم یه چیزی بخورم....وقتی مامان بابام منو دیدن که از اتاقم اومدم بیرون خیلی تعجب کردم خب حق داشتن چون فکر می کردن من رفتم دانشگاه
MS: مرینت تو...توی خونه بودی؟
M: ...اره بودم
MS: چرا نرفتی دانشگاه؟
M: امروز کلاس های مهمی نداشتم برا همین نرفتم
MS: حالت خوبه؟
M: ...نه کل بدن درد می کنه
MS: چرا؟
M: احتمالا بخاطر اینه که شب بد خوابیدم...دارم میرم استراحت کنم و باید بگم امروز اصلا حوصله ندارم