
مرد جذاب من

کپیه . پارت ۱۱
#پارت_یازدهم
#مرد_جذاب_من
___________________
#ادرین
حالا که قرار بود برم پارتی باید اول به مرینت هم می گفتم تا اونم بیاد تا شاید بتونم یسری از نقشه هام رو عملی کم😈
ولی تا می تونستم داشتم خودم رو بچه مثبت نشون میدادم تو دانشگاه🗿
#سه_روز_بعد
#ادرین
پدرم داشت می رفت و رفتم بدرقه اش کنم بعد از خداحافظی برگشتم اتاقم حاضر شدم و رفتم خونه مرینت تا در مورد پارتی فردا باهاش صحبت کنم😅
وقتی رفتم داخل مغازه مادر پدر مرینت گفتن که خودم برم داخل چون اینجا سرشون شلوغه و کار دارن و منم رفتم طبقه بالا و در خونه شون رو زدم مرینت اومد در رو باز کرد✨
اون با یه لباس صورتی دامن دار که دامنش هم کوتاه بود دم در بود.
وای خدا پاهای خوشگل سفیدش بد جور منو تحریک می کرد🤤ولی مجبور بودم جلوی خودمو بگیرم 😂💔
بعدش مرینت تعارف کرد که بیام داخل.
رفتم داخل و روی یکی از مبل ها نشتم. بعد از کمی صحبت کردن و بگو بخند در مورد پارتی فردا گفتم و اون هم متقابلاً قبول کرد.
A: پس فردا شب بیام دنبالت؟
M: خب نمی دونم اخه...چند وقته پدرم سخت گیر شده و من خیلی نمی تونم تو پارتی باشم
A: مشکلی نداره
M: 😊خب باشه مشکلی نیست بیا دنبالم
متقابلاً لبخندی زدم که مامان مرینت اومد داخل خونه و مرینت روبه مامانش کرد و پرسید...
M: مامان گفتید فردا می خواید برید خونه خاله تا کی اونجا می مونید؟
MS: او...در مورد همین موضوع می خواستم بهت بگم که ما شب اونجا می مونیم مشکلی نداری تنها خونه بمونی؟
M: باشه مشکلی نیست مامان
که مامان مرینت لبخندی زد و دوباره برگشت طبقه پایین مغازه
ادامشو بذارم؟